داستان دربارهی دو خرس قطبی به نامهای گاس و آیدا و بر اساس یک داستان واقعی نوشته شده است. این دو خرس قطبی، وسط باغ وحش یک شهر بزرگ زندگی میکنند و هر روز با باز شدن قفل درها با یگدیگر بازی میکنند و وقت میگذارند. تا اینکه یک روز نگهبان باغ وحش به گاس میگوید آیدا مریض شده و دیگر نمیتواند مانند گذشته با او بازی کند. خیلی زود آیدا میمیرد و حالا گاس باید با نبودن او کنار بیاید. داستان دارای دو بخش است. بخش اول درباره دوستی دو خرس است که با محبت بسیار سالهاست با یکدیگر دوست هستند و به درک متقابلی رسیدهاند. گاس از آیدا چیزهای زیادی یاد میگیرد؛ مثل اینکه برای حس کردن خیلی چیزها، نیازی به دیدن نیست و با حس کردن یا گوش دادن هم میتوان خیلی چیزها را دید و علاوه بر بینایی، سایر حواس نیز اهمیت بسیاری در درک محیط دارند. بخش دوم داستان با مرگ آیدا شروع میشود.موضوع اصلی داستان دربارهی مرگ و از دست دادن است. یکی از نکات قابل توجه در توضیح مرگ به کودک، ملموس صحبت کردن درباره آن است. در این داستان و همراه با طی کردن مراحل آن، ذهن کودک برای مرگ آماده میشود. اوایل داستان، آیدا سالم است و زمان زیادی با گاس بازی میکند، اما یک روز آیدا مریض میشود و نگهبان باغوحش با پذیرفتن نقش یاریگر، برای گاس، حال آیدا را توضیح میدهد و او را برای رفتن آیدا آماده میکند. با رفتن آیدا و مرگ او، گاس که یاد گرفته نیاز نیست همیشه همه چیز را ببیند، آیدا را کنار خود حس میکند. زندانی بودن حیوانات در باغوحش از موراد خشونت در داستان است. مواردحضور یاریگر، والدین و مربیان، در درک کودک و میزان کنار آمدن او با مرگ نقش به سزایی دارد. داستان برای کودکان پنج سال به بالا پیشنهاد میشود.
گاس و آیدا وسط یک باغ وحش یک شهر بزرگ زندگی میکنند. آنها هر روز صبح با صدای کلید نگهبان از غارهایشان بیرون میآیند و تمام روز با یگدیگر وقت میگذرانند. روزها میگذرد تا اینکه یک روز صبح، گاس، متوجه میشود آیدا از غارش بیرون نیامده است. نگهبان باغ وحش به او میگوید آیدا مریض شده و بعد از این مانند گذشته نمیتواند با گاس بازی کند. روزهای بعد، آیدا، بیشتر در غار میماند و گاس گاهی برای او نامههای مردم و گاهی هم غذا میبرد. برخی اوقات هم که حال آیدا بهتر است، بیرون از غار با هم بازی میکنند. تا اینکه یک روز گاس متوجه میشود آیدا دیگر حرکت نمیکند. او بسیار ناراحت میشود اما میداند برای حس کردن آیدا نیاز نیست او حتماً حضور داشته باشد. بعد از آن گاس گاهی شنا میکند، گاهی به صدای شهر گوش میدهد و گاهی هم با توپ زرد مورد علاقه آیدا، با نگهبان بازی میکند.
تصاویر در به نمایش درآوردن زندگی روزمره و دغدغههای دو خرس قطبی که در باغوحش یه شهر بزرگ زندگی میکنند موفق عمل کردهاند .فضاسازی تصاویر بسیار خوب است . تصویرگر محیط زندگی خرسهای قطبی را در پسزمینه شهری بزرگ و صنعتی، بهخوبی شبیهسازی کرده است و حتی در فریمهای ابتدایی کتاب نیز احساسی همراه با اندوه و دلتنگی را به مخاطب منتقل میکند. استفاده از خاکستریهای رنگی که در فضای کلی تصاویرِ کتاب غالب است ، بهخوبی در راستای بیان بخشی انکارناپذیر از زندگی ، به نام " مرگ " و از دست دادن عزیزان است . تصاویر دارای قدرت روایت گری بسیار خوبی هستند و در بیان کنشها و احساس شخصیتهای داستان بسیار موفق ظاهرشدهاند. حتی در تصاویر بعد از مرگ آیدا ، چهره بهتزده گاس کاملاً ملموس و قابلدرک است. در مجموعه تصاویر، آرامشی توأم با حس پذیرشِ آنچه نمیتوانیم تغییر دهیم و بخشی از جریان زندگی است ، حاکم است . نقطه عطف این احساس ، تصویر یکی مانده به آخر کتاب است ؛ درحالیکه گاس را با لبخندی همراه با آرامش در قاب تصویر مشاهده میکنیم ؛ که باور دارد و پذیرفته است : " آنهایی که دوستشان داری همواره در قلب ما زنده و جاودان هستند. " و هرگز در یاد و خاطر ما نمیمیرند.
- تا به حال دوستی داشتهاید که او را از دست بدهید اگر اینطور بوده، چه کاری کردهاید؟ - فکر میکنید وقتی عزیزی را از دست میدهیم چه احساساتی را تجربه میکنیم؟ - به نظر شما چه چیزهای ارزشمندی در دنیا وجود دارند که دیدنی یا شنیدنی نیستند؟