این کتاب یکی از جلدهای مجموعهی داستانهای «دُری» است. داستان دربارهی دختر کوچک 6 سالهای به نام دری فانتاسماگوری است که فرزند آخر خانواده است. بهترین دوست دری هیولایی خیالی به اسم مری است. البته او معتقد است که هیولاهای زیادی در خانه آنها زندگی میکنند مثل هیولای ماشین لباسشوی، هیولای جاروبرقی، هیولای توالت یا راهپله. دری که در خانواده وروجک صدایش میکنند، یک خواهر و یک برادر بزرگتر از خودش به نامهای ویولت و لوک دارد که به دلیل کارهای بچگانهی دری، علاقهای به بازی با او ندارند. پس برای اینکه او دست از این کارها بردارد، برایش داستان خانم گابل گراگر ترسناک که دزد بچهها است را تعریف میکند. اما این موضوع برای آنها مشکلساز میشود چون دری کاملاً آن داستان را باور میکند و حرفهای او منتهی به فرار یا جنگیدن با خانم گابل گراگر میشود. درونمایهی داستان حول تنهایی دخترک و تخیل قوی او میگردد. دری به دلیل پذیرفته نشدن در جمع خواهر و برادر بزرگترش، تنهایی خود را با شخصیتهای خیالی پر میکند. زبان و تصاویر طنز کتاب، روایت کشمکشهای خواهر و برادری را بسیار شیرین کرده است. ماجراجوییهای دری و مشکلاتی که او با خواهر و برادرش دارد، تجربیات مشترکی است که تقریباً هر فردی از کودکی خود به یادگار دارد و باعث شده این کتاب برای مخاطب بزرگسال نیز جذاب و دلنشین باشد. دوست و موجودات تخیلی هر کودک، برای خود آن کودک معنیدار و منحصر به فرد است و تماشای دوستان خیالی یا موجودات تخیلی زائیدهی ذهن یک کودک دیگر میتواند برایشان ترسناک باشد. خانم گابل گراگر که پانصد و هفتساله است و در خیالات دری دزد نینی کوچولوهاست نیز از موارد ترس و خشونت داستان است.
اسم من دری است& اما همه وروجک صدایم میکنند. خواهرم ویولت و برادرم لوک که از من بزرگترند اصلاً دوست ندارند با من بازی کنند، چون میگویند من نینی کوچولوام ولی من ولشان نمیکنم. بهترین دوست من یک هیولا به اسم مری است که با من همهجا میآید.مری خیلی دوست دارد باهم دنبال هیولاهای دیگر خانه بگردیم. داستان عجیب زندگی من وقتی شروع شد که ویولت و لوک دربارهی خانم گابل گراگر که پانصد و هفت سالش است، دندانهای تیزی دارد، خیلی ترسناک است و دزد نینی کوچولوها است، گفتند. من اولش میترسیدم، اما بعد تصمیم گرفتم با او بجنگم. روزی مرد کوچولویی پیشم آمد و گفت: «من آقای ناگی و نگهبان تو هستم». آقای ناگی برای اینکه خانم گرگابل گراگر پیدایم نکند من را تبدیل به گربه کرد. همهچیز خیلی خوب پیش میرفت و خانم گابل گراگر نمیتوانست من را بشناسد، اما مامان اصلاً خوشش نیامد و مجبور شدم دوباره وروجک شوم. خانم گابل گراگر همه ماجرا را فهمید. من برای نجات خودم چارهای ندارم جز آنکه آقای ناگی را خبر کنم. ویولت و لوک همچنان دوست ندارند با من بازی کنم. باید کاری انجام بدهم که آنها دوست داشته باشند. شاید نجات دادن توپشان که در چاه توالت افتاده، بتواند کمکی کند و من را تبدیل به قهرمان کند.
کتاب مملو از تصاویر بسیار پویا و جذاب است و تمرکز اصلی بر شخصیتها و نحوهی رفتار آنهاست. تصاویر قدرت روایتگری بسیار بالایی دارند و فراتر از متن، تخیل موجود در داستان و وقایع رخداده را به تصویر کشیدهاند که این خود میتواند از مزایای یکی بودن نویسنده و تصویرگر کتاب باشد. شخصیتها جذاب و دوستداشتنی هستند و بسیار خلاقانه ترسیمشدهاند. اوج این خلاقیت را میتوان در به تصویر کشیدن موجودات و دوستان خیالی "دری" مشاهده کرد. ظاهر تمامی شخصیتها ازجمله دری کاملاً با خصوصیات معرفیشدهی خود در متن مطابقت دارند و مخاطب بهخوبی میتواند در طول جریان داستان و اتفاقات، با آنها همذاتپنداری کند. کنش شخصیتها نیز در تمامی حالات برای مخاطب باورپذیر و قابل تشخیص است. تصاویر اکثراً در لابهلای متن جایداده شدهاند و فضاسازیها نیز کاملاً همسو با داستان، آشنا و ملموس هستند. تکنیک با مداد اجراشده، سیاهوسفید است و مهارت تصویرگر در اجرای آن بهخوبی مشهود است. ترکیببندیها سیالاند و پرسپکتیو و تناسبات بهدرستی رعایت شدهاست. گرافیک کتاب مانند نسخهی اصلی اجرا شده است. حضور متن در داخل بالنها و در لابهلای تصاویر خودبخشی از روایت را بر دوش کشیدهاند و هیجان بیشتری برای دنبال کردن تصاویر ایجاد میکنند. طرح روی جلد کتاب بهصورت رنگیست و کتاب را در نگاه اول برای مخاطب خود چشمگیرتر میکند. کیفیت جنس و رنگ کاغذ برای کتابی با متن بلند بسیار مطلوب است و چشم خواننده را خسته نمیکند. همچنین انتخاب برش گرد برای لبههای کتاب نیز از نقاط مثبت آن بهشمار میآید.
- فکر میکنید چرا ویولت و لوک دوست نداشتند با دری بازی کنند؟ - به نظر شما داشتن دوست خیالی چیز خوبی است؟ - اگر جای ویولت یا لوک بودید، چه رفتاری با لوک میکردید؟