داستان دربارهی سه بچه گرگ است که وقت آن رسیده خانهای برای خود بسازند و قدم به دنیای بیرون بگذارند و توصیهی مادر به آنان این است که مراقب گراز باشند. سه بچه گرگ برای ساخت با آجرهایی که از کانگورو گرفتهاند، برای خود خانهای میسازند، اما گراز خانهی آنها را خراب میکند و این اتفاق باز هم تکرار میشود. داستان شبیه به داستان عامیانهی سه بچه خوک و دربارهی رشد و شکلگیری هویت کودک برای ورود به دنیایی بزرگتر است، اما در این داستان گرگها با انتخاب مصالح بهتر و محکمتر به پیروزی دست پیدا نمیکنند، بلکه رمز موفقیت آنان در دوستی و همدلی با گراز است. داستان با پررنگ کردن مفهوم دوستی، همدلی و پذیرش این پیام را به همراه دارد که بهترین راه مبارزه با قلدری و خشونت، عدم تکرار خشونت و بلکه مهربانی است. کودکان با ورود به مدرسه و دور شدن از فضای خانواده، به تدریج مستقل شدن را تجربه میکنند. آنان با دوستیابی و ارتباط برقرار کردن با دیگران، وارد دایره جدیدی از روابط میشوند که بخشی از هویت خود را نیز از طریق آن کسب میکنند. حضور یاریگران در داستان که سخاوتمندانه مصالحی که سه بچه گرگ نیاز دارند را به آنها میدهند این پیام را برای کودک به همراه دارد که در دنیای بیرون همراه با خطرات و قلدریها، یاریگرانی وجود دارند که میتوانند مشکلات و خواستههای خود را با آنان مطرح کند. تاکید بر تلاش و داشتن پشتکار برای رسیدن به هدف، از دیگر پیامهای داستان به مخاطب خود است. سه بچه گرگ هر بار با خراب شدن خانهشان، باز هم ناامید نمیشوند و با مصالح جدیدی شروع به ساختن خانه میکنند. همین تلاش و پشتکار در نهایت آنها را به انتخاب مسیر درست راهنمایی میکند. حضور گراز بد گنده که برای سه بچه گرگ تهدیدی محسوب میشود که هیچ راه رهایی از آن ندارند، ممکن است برای کودکان کوچکتر دلهرهآور باشد.
وقت آن رسیده که سه بچه گرگ برای خود خانهای بسازند و قدم به دنیای بیرون بگذارند. مادر به آنها میگوید که باید حواسشان به گراز بد گنده باشد. گرگها با کمک کانگورو موفق میشوند خانهشان را بسازند، اما گراز آن را خراب میکند و آنها مجبور میشوند از مصالح محکمتری برای درست کردن خانهشان استفاده کنند. تا اینکه یک تصمیم جدید میگیرند و با کمک مرغ آتشی خانهای از گلهای زیبا درست میکنند. گلها و عطر خوش آن، دل گراز را نرم میکند و آنها تبدیل به دوستان خوبی برای هم میشوند.
تصاویر زیبای این کتاب با طراحیهایی ظریف، توسط «هلن اُکسنبری» تصویرگر توانای انگلیسی با طیف وسیعی از رنگهای ملایم آبرنگی کار شدهاست. (البته روی جلد به اشتباه نام دیگری به عنوان تصویرگر دیده میشود.) اجرای ماهرانهی تصاویر با آبرنگ و مداد، به مدد طراحیهای قوی در کنار متن، بار عمده روایت داستان را بر دوش میکشند. تصویر روی جلد تا حدودی یادآور عکس معروف « ناهار برفراز آسمانخراش» است. حالتهای متنوع کنشها و چهرهها، ترکیببندیها و فضاسازیها همگی در جهت القای بهتر اتفاقات متن هستند و به درک آنها کمک میکنند. در تصاویر پویایی و حرکت بهخوبی دیده میشود. فضاسازیها در هماهنگی با داستان، بهخوبی دور شدن گرگها از زیباییهای طبیعت را با تغییر رنگها، حضور فرمهای هندسی و فضاهای بیروح و خشن نشان میدهند و از این جهت بهخوبی روند نزولی زندگی در طبیعت را بهسوی صنعتی شدن، به نمایش میگذارند. تصاویر برای گروه سنی «ب» مناسب و قابل درک است و در کنار روایت خلاقانه داستان، برای بزرگسالان نیز جذاب است.
-فکر میکنید چه چیزی باعث شد دل گراز بد گنده نرم شود و کاری به کار گرگها نداشته باشد؟ - آیا میدانید قلدری کردن یعنی چه؟ -به نظر شما چه چیزی به گرگها کمک کرد تا برای مشکل خود راهحل پیدا کنند؟