خرگوش کوچولو به سفر دور دنیا می‌رود

سوفی دختر کوچولویی است که با خانواده‌اش از سفر تابستانی برمی‌گردند ولی در فرودگاه، فلیکس، خرگوش عروسکی سوفی گم می‌شود. سوفی خیلی ناراحت است و تمام خانواده سعی می‌کنند به او دلداری بدهند. فلیکس پیدا نمی‌شود و سوفی غصه می‌خورد چون این عروسک از بچگی همیشه با او بوده است. روز بعد اولین روز مدرسه است و سوفی اصلاً ذوق مدرسه را ندارد. از مدرسه که برمی‌گردد مادر با خوشحالی نامه‌ای به سوفی می‌دهد. نامه از طرف فلیکس است که توضیح داده سوار هواپیمای دیگری شده و به لندن رفته است و در آنجا قصری دیده با مردهایی که کلاه‌های عجیب بر سر دارند. سوفی نامهٔ فلیکس را به همهٔ خانواده نشان می‌دهد و همراه بابا به سراغ فرهنگنامه می‌روند و بخش مربوط به لندن را می‌خوانند. سوفی شب به‌راحتی می‌خوابد. چند روز بعد نامهٔ فلیکس از پاریس می‌رسد و از برج بلند ایفل و نان‌های بزرگ و بازی‌های مخصوص آنجا برایش می‌نویسد. بعد مادربزرگ از سفرهایش به پاریس، ساختمان‌ها و غذاهای خوشمزهٔ آنجا برای سوفی تعریف می‌کند. موقع خواب سوفی از برگشتن فلیکس می‌پرسد و مادربزرگ به او می‌گوید مطمئن باش تا کریسمس برمی‌گردد. چند روز بعد فلیکس از رم برای سوفی نامه می‌فرستد و از ساختمان‌های قدیمی و معبدهای زیبای رم برایش می‌گوید. فلیکس در نامه از برگشتن خودش می‌گوید و خیال سوفی راحت می‌شود. بعد به سراغ برادرش می‌رود و کلی اطلاعات دربارهٔ زبان لاتین و معبدهای رومی به دست می‌آورد. سوفی روز بعد باز منتظر آمدن فلیکس است ولی نامهٔ او از مصر می‌رسد و در آن از اهرام مصر و شترسواری و هوای بسیار گرم آنجا می‌نویسد. چند روز آینده نامه‌های فلیکس از افریقا و امریکا می‌رسد و فلیکس در آن نامه‌ها هم دربارهٔ این دو کشور اطلاعات زیادی به سوفی می‌دهد. بعدازآن کریسمس می‌شود ولی از بابانوئل خبری نیست؛ اما شب که می‌شود سوفی خرگوش کوچولویش را پشت در می‌بیند که به خانه برگشته است.