این داستان دربارهی هیولایی است که مردم شهر او را بهعنوان دزدِ گندمها دستگیر میکنند و در نهایت راهی مییابند که در کنار هیولا در صلح و آرامش زندگی کنند. کتاب شامل دو داستان است: در داستان اول مردم پس از تجربهی راهحلهای مختلف به شیوهای برای داشتن یک زندگی مسالمتآمیز در کنار هیولا میرسند و در داستان دوم هیولا و مردم در همکاری با یکدیگر موفق به دستگیری دزدان میشوند. هیولا در این کتاب یک موجود خوشقلب و صلحطلب است، از تواناییهای خود برای کمک به انسانها استفاده میکند و درعینحال علایق و نیازهای خودش را هم در نظر میگیرد. هیولا در ابتدای داستان پیوندی با مردم شهر ندارد و حتی باعث خسارت زدن به محصولات کشاورزی میشود، اما در ادامه با پذیرفتن نقش اجتماعی به یک موجود مؤثر و محبوب در جامعه تبدیل میشود و از این نظر میتواند برای کودکان در سنین ابتدایی ورود به جامعه همذاتپندارانه باشد. کودکان در گروه سنی مخاطب کتاب، به حل مشکلات خود و یافتن دلیل آنها علاقه نشان میدهند و موضوع تجربهی راهحلهای مختلف برای ارتباط با هیولا متناسب با این ویژگی مخاطبان است. راهحلهای مطرحشده در مورد استفادهی نظامی، اقتصادی و رفاهی تناسبی با دنیای کودکان در این سنین ندارد و بیشتر حاصل نگاه بزرگسالانه به مسئله هستند. ژنرال، شهردار و پروفسور شخصیتهای اصلی و مؤثر داستان هستند و راهحلها را پیشنهاد میدهند که این نقشها در دنیای کودکان معنادار نیستند.
داستان اول کتاب در شهری کوچک که هیچ اتفاق هیجانانگیزی در آن رخ نمیدهد؛ پیش میآید. تا اینکه تعدادی از کشاورزان متوجه دزدیده شدن گندمهایشان میشوند و بالاخره یک هیولا به جرم خوردن گندمِ کشاورزان دستگیر میشود. مردم اول تصمیم میگیرند از هیولا در ارتش و برای شکست دشمنان استفاده کنند، اما هیولا به آموزشهای نظامی علاقهای نشان نمیدهد. بعد برای او قفسی میسازند تا از نمایش دادن او پول دربیاورند، اما هیولا قفس را دوست ندارد. سرانجام پروفسور دستگاهی طراحی میکند که با استفاده از آتش هیولا، برق تولید کند. این راهحل مورد استقبال هیولا و مردم قرار میگیرد و از آن پس آنها خوشحال و مسالمتآمیز در کنار هم به زندگی ادامه میدهند. در داستان دوم کتاب دزدان، هیولای خوشقلب را با کمک کیک حاوی داروی خوابآور میدزدند تا او را بفروشند و از این راه پول زیادی به دست بیاورند، اما وقتی هیولا از خواب بیدار میشود دزدها را دستگیر و تحویل پلیس میدهد.
«ماکس فلتویس» تصویرگر هلندی و از برندگان جایزه هانس کریستین اندرسن به زیبایی متن و تصاویر را در این کتاب کنار هم قرار داده و اثری جالب توجه را خلق کردهاست. تصاویر این کتاب همچنان بعد از گذشت چند دهه برای کودکان جالب و خندهدار هستند. تصاویر پابهپای متن داستان را روایت میکنند و به مدد طراحیهای قوی و شخصیتپردازی خلاقانهشان به خوبی احساسات مورد نظر نویسنده را انعکاس میدهند. به نقاط اوج داستان توجه شدهاست. شخصیت اصلی با رنگ نارنجی و خطوط ایستا، زمختی و درعین حال مهربانی هیولا را بهخوبی نشان میدهد. تکنیک، زیبا و ماهرانه اجرا شدهاست. ترکیببندیهای منسجم و متنوع به همراه سفیدخوانیهای مناسب و رنگ گذاری ضخیم با پالت رنگی شاد نیز بر جذابیت تصاویر افزودهاست. کیفیت چاپ و کاغذ مناسب است.
به نظر شما چه راههای دیگری وجود دارد که با استفاده از آنها هیولای خوشقلب و مردم بتوانند در کنار یکدیگر زندگی مسالمتآمیزی داشته باشند؟ میدانید شهروند نمونه به چه معناست؟ به نظر شما چرا شهردار به هیولا لقب شهروند نمونه را داد؟ فکر میکنید دوستی و زندگی با هیولای خوشقلب که بسیار بزرگ و قوی است و اگر عصبانی بشود میتواند آتش بدمد، چه خطراتی میتواند داشته باشد؟