داستان دربارهی هیولایی است که در تشخیص احساساتش از یکدیگر دچار مشکل شده و با کمک یک دوست با ویژگیهای احساسات مختلف آشنا میشود. درونمایهی اصلی داستان دربارهی آشنایی و تشخیص احساسات مختلف از یکدیگر و پذیرش آنهاست. اینکه همهی احساسات ما حتی آنها که به نظر ناخوشایند میرسند، مهم هستند و هیچکدام بر دیگری اولویت ندارند و نکته اصلی در شناخت و پذیرش آنهاست. گفتوگو دربارهی احساسات و کمک به دوستان و اطرافیان برای درک احساسات مختلف از دیگر درونمایههای مهم داستان است. در ابتدای داستان برخورد دختر کوچولو با شخصیت اصلی یعنی هیولای رنگها چندان همدلانه و دوستانه به نظر نمیرسد. نوع برخورد او به گونهایست که انگار قصد مواخذهی هیولا را دارد. همچنین توصیفی که از احساس ترس میشود و تصاویر بهکاررفته در این بخش ار کتاب، میتواند در ذهنیت مخاطب کتاب، اثر منفی بگذارند.
هیولای رنگها عجیب و غریب شده و گیج است. دختر کوچولو به کمکاش میآید. او در مورد تک تک احساسها با هیولا صحبت میکند و به هیولا میگوید که باید احساساتش را بر اساس رنگ آنها جدا کند.
تصاویر کتاب هماهنگ با متن و متناسب با گروه سنی مخاطب طراحی شدهاند. انتخاب فضای ساده و استفاده از عناصر بصری محدود نیز در همین راستا و در جهت ارتباط مناسب مخاطب با کتاب صورت گرفتهاست. شخصیتها باورپذیر و دوستداشتنی هستند و احساسات مختلف به وضوح در چهره و کنشهایشان قابل تشخیص است. رنگها در این کتاب نقشی کلیدی در انتقال مفهوم داستان دارند و با نگاهی سمبلیک و متناسب با فضای داستان انتخاب شدهاند. برای نمایش هر یک از احساسات، از یک رنگ غالب استفاده شدهاست که می تواند این احساسات را برای مخاطب کمسال باورپذیر و عینی کند. فرمها، خطوط و بافتهای بهکاررفته در هر بخش، با حالوهوای آن احساس در هماهنگی کامل هستند. تکنیک، که ترکیبی از رنگ و کلاژ است، بر جذابیت تصاویر افزوده است. گرافیک و صفحهآرایی ساده و همینطور کیفیت بالای چاپ و جنس کاغذ از ویژگیهای مثبت کتاب است.
شما برای احساسات مختلفتان چه رنگهایی انتخاب میکنید؟ با رنگهایی که در کتاب گفته شده، موافقید؟ آیا تابهحال برایتان پیش آمده که نتوانید تشخیص دهید که چه احساسی دارید؟ آیا تابهحال برایتان پیش آمده که چند احساس مختلف را همزمان تجربه کنید؟