داستان دربارهی گرگی است که تصمیم میگیرد گرگ خوبی باشد اما دیگران به او اعتماد ندارند. گرگ در نهایت میتواند خودش را اثبات کند و با اردک و بچههایش دوست شود. داستان دربارهی کنار گذاشتن پیشفرضها و دادن فرصتهای جدید به آنهاست تا بتوانند رشد و تغییر کنند. همچنین داستان دربارهی اعتماد است که اگر از بین برود، بازگرداندن آن ممکن است سخت باشد. کودکان ردهی سنی مخاطب کتاب به طور سریع دایرهی ارتباط و اعتمادشان را از خانواده به دوستان، معلم و سایر بزرگسالان گسترش میدهند و میل به گذاشتن افراد در قالبهای از پیشتعیین شده ممکن است فرصت نه تنها فرصت دوستی و شناخت افراد را از ما میگیرد بلکه فرصت تغییر را هم از بقیه میگیرد. به نظر میرسد گرگ انتخاب مناسبی برای شخصیتی که مایل به تغییر است و دچار پیشفرضهای دیگران شده انتخاب مناسبی نباشد. گرگ در طبیعت وحشی خود و به دلیل گوشتخوار بودن نیاز به شکار و خوردن دیگر حیوانات دارد و تلاش او برای تغییر و نخوردن دیگر حیوانات ممکن است واقعبینانه نباشد یا مخاطب کم سالتر را گیج کند.
گرگ بد گنده دیگر میخواهد گرگ خوبی باشد و همه دوستش داشته باشند، اما هیچ کس به او اعتماد ندارد و همه از او فرار میکنند. گرگ تصمیم میگیرد مهربانتر باشد و به خانم مرغ پیشنهاد میدهد از جوجههایش نگهداری کند، اما مرغ قبول نمیکند. گرگ که ناامید شده تصمیم میگیرد همان گرگ بد قبلی باشد که جوجهی اردک را در جنگل پیدا میکند و را به خانهاش برمیگرداند و خانم اردک او را به یک فنجان چای دعوت میکند.
تصاویر کتاب جذاب و دوستداشتنی هستند. تصاویر سرشار از جزئیاتاند و معرفی خوبی از فضا و مکان اتفاقات داستان به مخاطب ارائهمیدهند. قدرت روایتگری تصاویر بسیار خوب است. طنز جاری در طراحی شخصیتها و قائل شدن کنشهای انسانی برای آنها، علاوه بر اینکه بر جذابیتشان افزوده و ارتباط مخاطب با تصاویر را قوت بخشیده است، موجب شکلگیری حس همذاتپنداری در کودک نسبت به شخصیتهای داستان نیز شدهاست. شخصیتها، کنشهای متن را بهخوبی به نمایش درآوردهاند. تکنیک اجرای تصویرها خوب و هنرمندانه است و تنها در یکی از صفحههای کتاب، باکمی تغییر در اجرایِ تکنیک مواجه هستیم. استفاده از زاویه دیدهای متنوع از دیگر نقاط مثبت تصویرهاست. کیفیت چاپ تصاویر پایین است و رنگها کمی چرک و خاموش شدهاند.
- چرا دیگران اعتمادشان را به گرگ از دست داده بودند؟ - گرگ برای جلب اعتماد دیگران چه تصمیمی گرفت؟ - چرا یک محیط مبتنی بر اعتماد، لذتبخشتر است از یک محیط مبتنی بر بیاعتمادی و رقابت؟