
فیلمی انیمه و فانتزی دربارهی زندگی خواهر و برادری بعد از ناپدید شدن مادرشان و تلاش برای پشت سر گذاشتن این رویداد، همراه با تجربهی همدلی و استقلال
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
این فیلم انیمیشنی دوبعدی که بر اساس یک افسانهی ایرلندی ساخته شده، دربارهی دختربچهای به نام سیریشا و برادرش، بِن است که فرزندان پدری انسان و مادری سِلکی هستند؛ سلکیها موجوداتی افسانهای و ساکن دریا هستند که در خشکی به شکل انسان درمیآیند، اما بیشترِ آنها، طلسم شده و به صورت سنگ درآمدهاند. بعد از گذشت چند سال از ناپدید شدن مادر، بِن که از طرف پدرش احساس بیتوجهی میکند، از دست سیریشا عصبانی است و با او بدرفتاری میکند. اما به تدریج متوجه میشود که در رابطه با پدرش و سیریشا اشتباه کرده و سعی میکند از سیریشا دلجویی کند. آنها در طول فیلم در مورد هویت خودشان و مادرشان آگاه میشوند و با تلاش بسیار موفق میشوند سلکیها را از طلسمی که شدهاند، آزاد کنند. بِن و سیریشا در این راه با دشواریهای بسیاری مواجه میشوند، اما این مسائل باعث میشود به هم نزدیکتر شوند و رابطهی عمیقتری با یکدیگر پیدا کنند. از نکات قابل توجه در این فیلم، رابطهی خوبی است که دو کودک با حیوانات برقرار میکنند؛ از جمله سگی که همیشه در کنار آنهاست و به آنها بسیار کمک میکند. فیلم بر ارزش دوستیها تاکید میکند و نشان میدهد با حمایت و پشتیبانی از یکدیگر و تلاش و همدلی، میتوان از پس سختیها و مشکلات برآمد. شجاعت، برقراری رابطه با جامعه و مواجه شدن با غمها و ترسها از دیگر نکاتی است که در این فیلم، توجه مخاطب را به خود جلب میکند.
فیلم با وجود فضاسازی نرم و ملایم و تلاش برای تلطیف موقعیتهای ترسناک، باز هم صحنهها و موقعیتهای ترسناک و خشنی دارد که ممکن است برای کوچکترها آزاردهنده باشند؛ از جمله تصورِ از دست دادن مادر، یا خطراتی که برای بِن و سیریشا در طول فیلم پیش میآید؛ خصوصاً در قسمت پایانی فیلم و جایی که با جغد بزرگ مواجه میشوند و پسربچه و سگ برای آزاد کردن سیریشا با او میجنگند. مواجهه با جادوگری که آدمها و پریان را به سنگ تبدیل میکند نیز میتواند برای کودکان ترسناک باشد. همچنین، پدر برای آرام کردن خود پس از ناپدید شدن مادر، به میخانه پناه میبرد و مشروب مینوشد. تماشای این فیلم برای کودکان زیر ۷ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۷ تا ۹ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که آن را با همراهی والدین تماشا کنند تا هم احساس امنیت کنند و هم فرصت داشته باشند در مورد موضوعات طرح شده در داستان با هم گفتوگو کنند.
چکیده داستان
در جزیرهای در ایرلند، خانوادهای زندگی میکنند که مادر خانواده یک سِلکی است. سِلکیها موجوداتی افسانهای و دریاییاند که در خشکی به شکل انسان درمیآیند. مادر خانواده پس از به دنیا آوردن فرزند دوماش، سیریشا، ناگهان آنجا را ترک میکند و به نظر میرسد پس از زایمان فوت کرده است. ۶ سال بعد، سیریشا که هنوز به حرف نیامده، از برادرش، بِن، داستانهایی دربارهی موجودات دریا و ماکا، جغد افسانهای که احساسات پریهای دریایی را میگیرد و آنها را به سنگ تبدیل میکند، میشنود. مادربزرگ بچهها که از مکان زندگی آنها در جزیره ناراضی است، بچهها را به شهر میبرد. بِن و سیریشا تصمیم میگیرند فرار کنند و به خانه برگردند. بچهها در تلاش برای بازگشت به خانه با پریهای دریایی مواجه شده و از هویت سیریشا مطلع میشوند که یک سِلکی است و اگر کت مخصوصی را که از مادرش به یادگار مانده، بپوشد و آواز بخواند، میتواند پریهای دریایی را که به شکل سنگ درآمدهاند، آزاد کند.
فرصتهایی برای گفتگو
به نظر شما سیریشا باید همراه مادرش به دریا میرفت؟ اگر شما جای او بودید چه کار میکردید؟
فکر میکنید مادربزرگ درست فکر میکرد که جزیره برای بچهها مناسب نیست؟ چرا بچهها او را همراهی نکردند؟
به نظرتان چه چیزی باعث شد رابطهی بِن با سیریشا تغییر کند؟ شما در ارتباط با اطرافیانتان همچین تجربهای داشتهاید؟