
انیمیشنی کمدی دربارهی آرزوی مخترعی جوان برای تامین مواد غذایی برای همهی مردم، تجربهی شکست و ناامیدی، و اعتماد دوباره به خود
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
این فیلم که انیمیشنی کامپیوتری است، با اقتباس از داستانی کلاسیک به همین نام نوشتهی جودی بَرِت ساخته شده است. داستان دربارهی پسر جوانی است که تلاش دارد با اختراع یک ماشین، مشکل سوءتغذیهی انسانها را برطرف کند. کارکرد ماشین اینگونه است که سعی دارد با بارش غذا از آسمان، دسترسی همهی انسانها به غذا را ممکن سازد. پس از تلاشهای زیاد، ماشین آغاز به کار میکند، اما کنترل آن از دست مخترع خارج میشود و این روند، زمین را با مشکلات فراوانی روبهرو میکند. اما مخترع با تشویقها و حمایتهای پدرش، به خودش اعتماد میکند و با کمک و حمایت دوستانش مشکل را برطرف میکند. فیلم به اهمیت توانایی فردی هر شخص برای مقابله با مشکلات میپردازد و بر انعطافپذیری افراد تاکید میکند. از موضوعات دیگر این انیمیشن، نقش خانواده در شکلگیری شخصیت کودکان است. فیلم نشان میدهد برای همهی ما مهم است به خاطر چیزی که هستیم، دوست داشته شویم و والدین میتوانند با باور داشتن به فرزندان، این احساس را در آنها به وجود آورند.
در فیلم، زمانی که کنترل ماشین از دست مخترع جوان خارج میشود، شاهد تصاویر هولناکی از بارش غذا هستیم که به محیط اطراف و انسانها آسیب میرسانند، مواد غذایی به طرز وحشتناکی روی هم تلنبار شدهاند و زندگی شخصیتهای فیلم را به خطر میاندازند. موضوع داستان و روند ماجراها هم ممکن است برای کودکان کوچکتر خستهکننده یا غیرقابل ارتباط باشد. تماشای این فیلم برای کودکان زیر ۶ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۶ و ۷ ساله هم در صورتی پیشنهاد میشود که فیلم را با حضور و همراهی والدین تماشا کنند تا هم احساس امنیت کنند و هم فرصت گفتوگو در مورد مسائل مطرح شده در فیلم را داشته باشند.
چکیده داستان
وقتی دوران سختی برای منطقهی سوالو پیش آمد، شهروندان این شهر دریافتند که فقط توانایی خوردن ماهی ساردین را دارند. فلینت لاکوود، یک مخترع شکست خورده، فکر کرد که میتواند راه چارهای برای این مشکل بزرگ شهر پیدا کند. او یک ماشین اختراع کرد که میتوانست آب را به غذا تبدیل کند. پس از این اختراع، او تبدیل به یک ابرقهرمان شد. چون با دستگاه او مثل باران، گوشت قلقلی بر سر مردم میبارید. اما وقتی چرخهای دستگاهش خراب شد، دستگاه از کنترل خارج شد و شروع به ساختن گلولههای بسیار بزرگ و غولآسایی کرد. فلینت فهمید به جای آنکه بیشتر بخورد، ممکن است توسط این گلولههای غولآسا بلعیده شود.
فرصتهایی برای گفتگو
فکر میکنید فلینت به تنهایی میتوانست مشکلی که را که خودش به وجود آورده بود حل کند؟
کارهایی که فلینت انجام میداد واقعاً برای جلب توجه بود؟ به نظر شما درست است که آدم برای خوش آمدن دیگران خودش را تغییر دهد؟
به نظرتان برای توزیع بهتر غذا در جهان راه بهتری وجود دارد؟ عواقب حریص بودن برای غذا چه میتواند باشد؟