
فیلمی انیمیشنی و ماجراجویانه دربارهی مواجههی یک سگ با جامعه و گروهی از کودکان و تلاش صاحبش برای بازگرداندن او به خانه، همراه با تجربهی دوستی و همدلی
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
این انیمیشن دوبعدی قدیمی، از سری انیمیشنهای بادامزمینیهاست که بر اساس مجموعه کتابهایی با همین نام، نوشتهی چارلز ام شولز ساخته شده است. داستان فیلم دربارهی سگی به نام اسنوپی است که در نامهای متوجه میشود صاحب اولش در بیمارستان بستری است. اسنوپی که به خاطر تابلوهای «ورود سگها ممنوع» نمیتواند از اتوبوس استفاده کند، مسیری طولانی را طی میکند و با خطرات و سختیهای زیادی مواجه میشود تا به بیمارستان برسد. داستان فیلم از نگاه کودکان بیان شده و دغدغههای آنان را بیان میکند. کودکان در این فیلم، نقشهایی را که از بزرگترها و جامعه آموختهاند، در روابط خود اجرا میکنند؛ مانند دعوای چارلی براون با اسنوپی که به خاطر مستقل بودن اسنوپی، او را شماتت میکند و با یادآوری تلاشهایی که برای تامین غذای او انجام میدهد، به اسنوپی احساس گناه میدهد و از او میخواهد قدردان باشد. فیلم علاوه بر پررنگ کردن مفاهیمی چون دوستی، ماجراجو بودن، کار تیمی و همدلی، کودکان را با احساساتی مانند خشم و غم آشنا میکند و این پیام را به همراه دارد که بروز احساسات در موقعیتهای مختلف و مخصوصاْ در شرایط بحرانی، به آنان کمک میکند تا بهتر بتوانند نسبت به خود و موقعیتی که در آن حضور دارند، پذیرش داشته باشند و از دیگران نیز دوستی و همدلی دریافت کنند.
فیلم فضایی کمدی و موزیکال دارد، اما موقعیتهای ترسناک و خشنی هم در آن دیده میشود. به خاطر نصب تابلوهای «ورود سگها ممنوع»، اسنوپی از مکانهای مختلف بیرون انداخته میشود. موقعیتهای بسیاری از له شدن یا آسیب رسیدن به یک پرنده بر اثر اصابت اشیا وجود دارد. اسنوپی با یکی از شخصیتها زد و خورد میکند و در این دعوا صحنههایی از آسیب رساندن و سرگیجه به دلیل اصابت اشیا وجود دارد. در مبارزهی بوکس هم اسنوپی ضربههایی به سر و صورت یکی از دخترها میزند. همچنین والدین باید بدانند که این فیلم، تا زمان نوشتن این بررسی دوبله نشده است. تماشای این فیلم برای کودکان کوچکتر از ۵ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۵ تا ۷ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که فیلم را همراه والدین تماشا کنند تا هم احساس امنیت کنند و هم فرصت داشته باشند در صورت نیاز با هم گفتوگو کنند.
چکیده داستان
اسنوپی سگ چارلی براون است و علاقهی بسیاری به ماجراجویی دارد، اما چارلی براون از اینکه او سگ مستقلی است و برای زندگی کردن به چارلی نیازی ندارد، از او ناراضی است. یک روز دختری به نام لایلا برای اسنوپی نامهای میفرستد و در آن از اسنوپی میخواهد برای دیدنش به بیمارستان برود. زمانی که اسنوپی خانه را ترک میکند، چارلی از اینکه اسنوپی او را تنها گذاشته و نمیداند کجا رفته، غمگین میشود. دوستان چارلی، با انجام تحقیقاتی متوجه میشوند لایلا صاحب اول اسنوپی بوده که والدینش پس از چند روز، او را به فروشگاه حیوانات بازمیگردانند. لایلا از اسنوپی میخواهد با او به خانهاش برود. اسنوپی که دوست ندارد لایلا را ناراحت کند، با چارلی براون و بقیهی دوستانش خداحافظی میکند و به خانهی لایلا میرود، اما جلوی در خانه، تابلوی «ورود سگها ممنوع است» را میبیند و با خوشحالی نزد چارلی و خانهی قدیمیاش برمیگردد.
فرصتهایی برای گفتگو
به نظر شما چرا اسنوپی تصمیم گرفت به دیدن لایلا در بیمارستان برود؟ شما با تصمیم او برای بازگشت به خانهی صاحب قبلی خود موافقاید؟ فکر میکنید چه شرایطی سبب شد اسنوپی شرایط و علایق خود را برای گرفتن این تصمیم نادیده بگیرد؟
به نظرتان چرا کلارا دوست داشت یک حیوان خانگی داشته باشد؟ شما تا به حال حیوان خانگی داشتهاید؟ فکر میکنید برای داشتن حیوان در خانه چه ویژگیها و شرایطی باید داشته باشید؟
به نظرتان دوستان چارلی، زمانی که اسنوپی خانه را ترک کرده بود، چطور میتوانستند به او کمک کنند؟