این فیلم سینمایی دربارهی دختری به نام الینا و تجربهی زندگی او پس از مرگ پدرش است. او فکر میکند پدر پس از مرگ در مرداب زندگی میکند و هر روز به مرداب میرود تا با او حرف بزند. الینا که دختر حساسی است، تنهایی و غم زیادی را تجربه میکند. مادر که بیشتر از قبل باید کار کند و خواهرش که کوچکتر از اوست، الینا را درک نمیکنند. در مدرسه نیز الینا با سیستم آموزشی سختگیرانه مواجه میشود. مدیر مدرسه تلاش می کند الینا و سایر بچهها را بدون در نظر گرفتن روحیات و تواناییهای آنان در قالبی یکسان جای دهد و زمانی که با مخالفتها و اعتراضهای الینا مواجه میشود، او را تنبیه میکند. الینا که جسور بودن را از پدرش آموخته، با وجود سرزنشهای بسیار از سمت مدرسه و مادرش، به کار خود ایمان دارد. فیلم با پررنگ کردن مفاهیمی چون شجاعت و دوستی این پیام را دارد که با شجاعت و خودباوری میتوان بر خواست محیط و جمع بزرگتر برای تغییر و یکی شدن غلبه نمود؛ مانند تلاش الینا که در نهایت بچههای مدرسه با او همراه شده و خانم هولم را متوجه اشتباهش میکنند. در فیلم موقعیتهایی از ترس و خشونت وجود دارد: مدیر مدرسه با بچهها رفتاری خصمانه دارد و گاهی آنها را تحقیر میکند. سیستم آموزشی او بر مبنای تنبیه است و گاهی بچهها را از خوردن ناهار محروم میکند. الینا در مرداب گیر میکند و درحالیکه ترسیده است برای نجات خود تلاش میکند، اما هرچه تلاش میکند بیشتر در مرداب فرو میرود. تماشای این فیلم برای کودکان زیر ۱۱ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۱۱ تا ۱۳ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که آن را همراه والدین تماشا کنند تا هم احساس امنیت کنند و هم فرصت داشته باشند در صورت نیاز با هم گفتوگو کنند.
پدر الینا در آخرین لحظات قبل از مرگش به او میگوید که در مرداب او را خواهد دید و به همین دلیل الینا فکر میکند پدرش در مرداب زندگی میکند و هر روز برای حرف زدن با او به مرداب میرود. الینا مدتها بیماری سل داشته و حالا قرار است به مدرسه بازگردد. مدیر مدرسه، خانم هولم، نظمی همراه با خشونت دارد و بچههای مدرسه از او میترسند، اما الینا که از پدرش شجاعت را یاد گرفته با حرفهای خانم هولم که به او و همکلاسیهایش توهین میکند، مخالف است و اعتراضش را به او نشان میدهد. تدریج تنبیههای الینا، در مدرسه، بیشتر میشود تا اینکه خانم هولم به خاطر اینکه الینا از او عذرخواهی نکرده، وانمود میکند او وجود ندارد و به همین دلیل الینا هم مدرسه را ترک میکند و به باتلاق میرود. ایرما، به مادر و آقای بیروک خبر میدهد که الینا در خطر است و آنها موفق میشوند الینا را نجات دهند. در مدرسه، بچهها با الینا همراه میشوند و مخالفت خود را با تصمیمات مدیر نشان میدهند و در نهایت خانم هولم از الینا عذرخواهی میکند.
تا به حال برای شما هم پیش آمده مخالفت خود را با حرف یا فکر دیگران ابراز کنید؟ در آن موقعیت چه احساسی داشتهاید؟ فکر میکنید چه چیزی سبب شد بچههای مدرسه با هم متحد شوند و خانم هولم را متوجه رفتار نادرستش کنند؟ به نظر شما شجاعت چه معنایی دارد؟ چه رفتارها و ویژگیهایی در الینا وجود داشت که سبب میشد دیگران او را فردی شجاع بدانند؟