این انیمیشن که با تکنیک استاپ موشن ساخته شده و در ایران با عنوان جنگلیها نیز شناخته میشود، داستانی خیالی دربارهی نحوهی به وجود آمدن بازی فوتبال توسط انسانهای اولیه است. پادشاهی از عصر برنزی، روستایی باقی مانده از زمان انسانهای اولیه را تسخیر میکند و پسری به نام داگ، به همراه مردم قبیلهاش برای پس گرفتن روستایشان مجبورند در بازی فوتبالی مقابل مردم برنزی پیروز شوند. در طول فیلم میبینیم که مردم قبیلهی داگ به همراه دختری فوتبالیست از شهر برنزی به نام گونا، با اینکه بازیکنان خوبی نیستند، تلاش میکنند تا با تمرینهای سخت و زیاد مثل یک تیم عمل کنند و در مسابقهی فوتبال پیروز شوند. رئیس قبیله همیشه فکر میکند باید به آنچه دارند کفایت کنند اما در طول فیلم میبیند که برای پیشرفت لازم است سختی بکشند و به انجام کارهای جدیدی تن بدهند. گونا همیشه شبها به تنهایی فوتبال تمرین میکند و اجازه ندارد با مردان بازی کند اما در نهایت به خود جرئت میدهد که همراه انسانهای اولیه به میدان برود و به آرزویش که بازی در یک مسابقه واقعی است برسد. فیلم چندین صحنهی ترسناک و خشن دارد؛ از جمله سقوط شهابسنگی روی زمین و از بین رفتن موجودات و محیط اطراف آن، خراب شدن روستای انسانهای اولیه توسط ماموتهای جنگی مردم برنزی، اردکی غولپیکر با دندانهایی ترسناک، توهین لرد نورث به انسانهای اولیه بابت نژادشان و صحنهای که مردم قبیله فکر میکنند رئیسشان مرده اما در واقع فقط به خواب رفته است. در صحنههایی نیز مردمی برهنه در حمام و انسانهای اولیه با لباسهای کم دیده میشوند. تماشای این فیلم برای کودکان زیر ۶ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۶ تا ۸ سال نیز در صورتی پیشنهاد میشود که فیلم را همراه والدین تماشا کنند تا هم احساس امنیت کنند و هم فرصت گفتگو دربارهی موضوعات داستان را داشته باشند.
داستان فیلم دربارهی پسری به نام داگ است که همراه قبیلهاش که از آخرین بازماندههای انسانهای اولیهاند، در روستایی زندگی میکنند و پادشاهی از عصر برنزی به نام لرد نورث میخواهد روستای آنها را ویران کند تا برنزهای مدفون شده در آن را استخراج کند. داگ اتفاقی به شهر برنزی میرود و آنجا با بازی فوتبال آشنا میشود. او و پادشاه قرار میگذارند که اگر در مسابقهی فوتبالی که میخواهند برگزار کنند، انسانهای اولیه پیروز شوند، بتوانند روستایشان را پس بگیرند. داگ نزد قبیلهاش برمیگردد و سعی میکند به آنها فوتبال یاد بدهد و در این راه دختری از شهر برنزی به نام گونا که عاشق فوتبال است اما اجازه ندارد در کنار مردان بازی کند، به آنها کمک میکند تا مثل یک تیم باشند و درست فوتبال بازی کنند. در انتهای فیلم ملکهی برنزی، پادشاه حریص را کنار میگذارد و روستا را به قبیلهی انسانهای اولیه که در بازی فوتبال پیروز شدهاند، پس میدهد و گونا نیز به همراه آنها به زندگی شادش ادامه میدهد.
نظرتان دربارهی تلاش برای تیمی منسجم بودن چیست؟ آیا شما هم تجربهی حضور در یک تیم و تلاش برای رسیدن به هدفی مشترک را داشتهاید؟ به نظر شما چرا بازی فوتبال در دنیا محبوبیت زیادی دارد؟ پیام فیلم دربارهی بازی مقدس چیست؟ شخصیت گونا را چطور دیدید؟ به نظرتان به ورزشکاران زن نیز به اندازهی مردان بها داده میشود و مورد احترام قرار میگیرند؟