این فیلم انیمیشنی کامپیوتری به داستان پسری نوجوان به نام دین می¬پردازد که در دوران کودکی با دختری در همسایگی¬شان به نام لینا دوست شده است. کمی بعد لینا به همراه پدرش از آن محل به محله¬ای مرفه جابه¬جا می¬شوند. اما دین در تمام سال¬های بعد عشق خود به لینا را در قلبش حفظ می¬کند و بدنبال فرصتی است تا خود را به او نشان بدهد به این امید که خاطرات گذشته و رابطه عاطفی¬شان بازسازی شود. روزی به طور اتفاقی به اژدهای چراغ جادو برخورد می¬کند و آرزوی همیشگی¬اش را مطرح می¬کند. اما لینا و شرایط زندگی¬اش با گذشته خیلی تفاوت کرده و دین با این آرزو به چالش¬ها و موانع متعددی مواجه می¬شود. فیلم بر اهمیت پیوندهای عاطفی و دوستانه در توانایی مقابله با مشکلات تاکید دارد و تشویق¬کننده حفظ روحیه و اعتماد به نفس در موقعیت¬های بحرانی است. صحنه¬های خشونت¬بار متعددی در فیلم به کار رفته است. از جمله تعقیب و گریز بین دین و گانگسترها و کتک¬¬کاری و مبارزات رزمی بر سر بدست آوردن چراغ جادو. در صحنه¬ای نیز پدر لینا از ارتفاع سقوط می¬کند و ظاهرا به مرگ موقت او منجر می¬شود که البته با نیروی فراطبیعی لانگ دوباره به حیات برمی¬گردد. بین لینا و دین رابطه¬ای دوستانه و عاطفی برقرار است که با شروع از کودکی¬ تا آستانه جوانی ادامه دارد. این احساس با نگاه¬های معنادار، رقص دونفره و ابراز عشق و علاقه به صورت کلامی بروز می¬کند. در مهمانی تولد لینا، یکی از زنان توجه معناداری با اشاره¬های جنسی به لانگ نشان می¬دهد. همچنین بین مهمانان نوشیدنی¬های الکلی سرو می¬شود. در سطح شهر پوسترهای تبلیغاتی از زنان با لباس¬های نیمه¬برهنه دیده می¬شود که ترغیب کننده خرید و مصرف کالاهاست. موضوع اختلافات طبقاتی و نگاه¬های بالا به پایین ثروتمندان به فقرا نیز جز موضوعات مطرح در فیلم است که شاید برای کودکان و برخی نوجوانان چندان معنادار نباشد. برخی الفاظ و عبارات توهین¬برانگیز در فیلم به کار رفته است که در نسخه دوبله شده بر شدت و تعدادشان افزوده شده است. تماشای این فیلم برای کودکان زیر 9 سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان بین 9 تا 11 سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که آن را با همراهی بزرگترها تماشا کنند تا فرصت داشته باشند در صورت نیاز با هم گفتگو کنند.
دین و لینا در کودکی دوست و همسایه هستند تا اینکه پدر لینا کار بهتری پیدا می¬کند و از آن محله فقیرنشین به محله-ای مرفه نقل مکان می¬کنند. سالها بعد، در اوج شهرت و ثروت لینا و پدرش، روزی دین به طور اتفاقی به چراغ جادو دست پیدا می¬کند و به کمک اژدهای جادو، تنها آرزویش که تجدید دوستی با لینا است محقق می¬شود.
به نظر شما دین چرا در تمام این سال¬ها خاطره لینا را از ذهنش پاک نکرده بود؟ آیا لینای دوران کودکی با لینای دوران بزرگسالی تفاوتی کرده بود؟ فکر می¬کنید چرا یزدان دین را برای دریافت چراغ جادو انتخاب کرد؟ به نظر شما چرا لانگ به اژدها تبدیل شده بود و چه چیزی باعث شد که در حق لینا و دین آن از خودگذشتگی را انجام بدهد؟