این فیلم یک انیمیشن کامپیوتری سهبعدی است که در ادامهی فیلم پرواز قبل از کریسمس ساخته شده است. داستان به نگرانی بچهگوزنی به نام نیکو از جدایی والدینش و جفت شدن مادرش با یک گوزن نر دیگر میپردازد. نیکو والدینش را دوست دارد و از اینکه آنها رابطهی خوبی با هم ندارند غمگین است. با این حال سعی میکند احساسات پدر و مادرش را درک کند و خواستهاش را به آنها تحمیل نکند. ولی در رویارویی با تصمیم مادرش که ترجیح میدهد با جفت جدیدی که یک پسر کوچکتر از نیکو دارد زندگیاش را ادامه دهد، دچار احساسات متناقضی میشود. در حالی که نیکو سعی میکند از پدر و برادر جدیدش دوری کند، توطئهی گرگ سفید و عقابها برای به دام انداختن پدر نیکو و دیگر گوزنهای نیروی پرواز، جانی، برادرخواندهی نیکو را ناخواسته درگیر ماجرا میکند و این اتفاق بهانهای میشود که نیکو، شناخت بهتری از جانی و لنی (جفت جدید مادر) پیدا کند. در این فیلم بر اهمیت صداقت، تجربه، روابط خانوادگی گرم، پذیرش احساسات نزدیکان و دوستی تأکید شده و دروغگویی و خشونت نکوهش شده است. در فیلم صحنههای خشن و ترسناک متعددی وجود دارد؛ از جمله اندوه نیکو از دوری پدر از خانه، انتخاب یک جفت جدید به جای پدر نیکو توسط مادر و غافلگیر شدن و ناراحتی نیکو از مواجه شدن با این موضوع و تعقیب و گریزهای فراوان در طول فیلم. اشاره به رابطهی سرد پدر و مادر نیکو و تصمیم مادرش برای جفت شدن با یک گوزن دیگر نیز موضوعی است که میتواند برای دنیای کودکانه سنگین و اضطرابآور باشد؛ هرچند ممکن است برای کودکانی که تجربهی جدایی والدین را داشتهاند، قابل ارتباط و همذاتپندارانه باشد. تماشای این فیلم برای کودکان زیر 7 سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان 7 تا 9 سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که فیلم را همراه والدین تماشا کنند تا هم احساس امنیت کنند و هم فرصت گفتگو در مورد ترسها و نگرانیهایشان و نیز در مورد پیام و داستان فیلم برایشان فراهم شود.
نیکو بچهگوزنی شمالی است که پدر و مادرش را دوست دارد و از سردی روابط آنها غمگین است. نیکو مثل پدرش قدرت پرواز دارد و هنگامی که با بیمحلی، برادرخواندهاش جانی را که به تازگی همراه با پدرش، لنی، وارد زندگی نیکو و مادرش شده، تنها میگذارد، انتظار بروز دردسری به این بزرگی را ندارد. عقابها که قرار است نیکو را به عنوان گروگان نزد گرگ سفید ببرند، به اشتباه جانی را به درهی عقابها میبرند و نیکو برای نجات جان او به هر دری میزند و بالاخره جانی را به والدینش بازمیگرداند؛ غافل از اینکه هدف عقابها به چالش کشیدن پدر نیکو و به دام انداختن همهی گوزنهای نیروی پرواز بوده است. با رسیدن خبر گرفتاری نیروهای پرواز، نیکو و جانی به همراه دوستانشان به مقر آنها میروند و با زیرکی آنها را نجات میدهند. اما آوردهی مهم این گیر و دار برای نیکو، پی بردن به ویژگیهای خوب جانی است.
به نظرتان چرا نیکو از دیدن جفت جدید مادرش خوشحال نشد و از بازی کردن با جانی طفره میرفت؟ به نظر شما والدین در چه صورتی حق دارند از هم جدا شوند؟ بچهها از این اتفاق چه احساسی پیدا میکنند؟ فکر میکنید یک نیروی پرواز باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟