
فیلمی انیمیشنی دربارهی چهار خواهر و برادر یتیم، تلاش آنها برای کار کردن و گذراندن زندگی، همراه با مضامینی چون همدلی و مراقبت کردن از همدیگر
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
فیلم انیمیشنی بچههای واگن باری اقتباسی است از مجموعه کتابهایی با همین عنوان که معلم کلاس اولی به نام گرترود چندلر وارنر از سال 1942 شروع به نوشتن آن کرد. او 19 جلد از این مجموعه را نوشت و تا به حال، 160 جلد از این مجموعه به دست نویسندگان دیگر نوشته شده است. این فیلم روایتگر زندگی چهار خواهر و برادر یتیم به اسمهای جسی، هنری، وایولت و بِنی است که پولی برای غذا خوردن و جایی برای زندگی ندارند. آنها مجبورند شبها در جنگل بخوابند و برای خوردن هر وعدهی غذا کار کنند و چون فکر میکنند پدربزرگشان آنها را دوست ندارد، به صورت ناشناس زندگی میکنند. این فیلم بر مبنای همدلی و همراهی چهار خواهر و برادر یتیم ساخته شده است. آنها مراقب هم هستند و برای گذراندن زندگی دست به کارهای غیراخلاقی نمیزنند و در هیچ شرایطی حاضر نیستند همدیگر را ترک کنند.
در فیلم صحنههای ترسناک و ناراحتکننده وجود دارد؛ آنها گرسنه هستند و جای خواب ندارند و با وجودی که بهشدت خوابشان میآید مجبورند تمام شب را راه بروند. باران شدیدی میبارد و آنها مجبورند وارد جنگل تاریکی شوند تا از دست زن نانوا و همسرش فرار کنند. تماشای این فیلم برای کودکان کوچکتر از 5 سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان 5 تا 7 سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که با همراهی والدین فیلم را تماشا کنند تا در صورت نیاز بتوانند با هم گفتوگو کنند.
چکیده داستان
جسی، هنری، وایولت و بِنی جایی برای زندگی ندارند. یک شب بارانی آنها به مغازهی نانوایی میروند و از زن نانوا میخواهند شب آنجا بمانند. او قبول میکند. ولی بچهها صدای زن نانوا همسرش را میشنوند که میخواهند سه تا بچهی بزرگتر را به کار بگیرند و بِنی را که از همه کوچکتر است به یتیمخانه بفرستند. بچهها شبانه از نانوایی به واگن باری رها شدهای فرار میکنند و در آن زندگی جدیدی را شروع میکنند. هنری نزد پزشکی به اسم دکتر مور کار پیدا میکند و کارهای باغبانیاش را انجام میدهد. دکتر مور در روزنامه آگهیای میبیند که مردی در ازای دادن نشانیِ آن چهار نفر 5 هزار دلار جایزه تعیین کرده است. بچهها به دکتر مور میگویند پدربزرگی دارند که مادرشان را دوست نداشته و حتماً آنها را هم دوست ندارد. یک شب حال وایولت بد میشود. دکتر مور به پدربزرگ آنها خبر میدهد و او به صورت ناشناس وارد خانهی دکتر مور میشود و سعی میکند رابطهی دوستانهی خوبی با بچهها برقرار کند. سرآخر هم آنها میفهمند او پدربزرگشان است و در خانهی بزرگ و مجلل او زندگی میکنند. پدربزرگشان هم واگن باری آنها را به باغ خودش میآورد و بچهها با دیدن آن واگن باری کلی خوشحال میشوند.
فرصتهایی برای گفتگو
به نظر شما اگر خواهر و برادرهای داستان از یکدیگر مراقبت نمیکردند ممکن بود چه اتفاقی برایشان بیفتد؟
فکر میکنید تنها زندگی کردن در جنگل چه درسی به بچهها یاد داد؟