
فیلمی فانتزی دربارهی پسری با ماهیتی نیمهانسان و نیمهغول، تلاش او برای انطباق با شرایط و مبارزه برای نجات همنوعانش
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
فیلم توکیو غول که بر اساس مجموعه مانگایی به همین نام، اثر سو ایشیدا ساخته شده است، به داستان پسری نوجوان به نام کانکی میپردازد که ساکن شهر توکیو است و در شهرش، غولهای شکارچی انسانها نیز به شکلی مخفی زندگی میکنند. مردم از این غولها میترسند و ماموران حرفهای پلیس بهدنبال شکار آنها هستند. کانکی توسط غولی مورد حمله قرار میگیرد و ماهیتش به حالت دوگانهی نیمهانسان و نیمهغول بدل میشود. او که دیگر قادر نیست از غذای انسانها بخورد، به جمع غولها پناه میبرد تا بقایش را حفظ کند. غولها بر خلاف ظاهر ترسناکشان، از هم حمایت میکنند و برای نجات هم حاضر به فداکاری هستند. آنها با پذیرش کانکی در جمع خود، به او کمک میکنند تا به شرایط جدید عادت کند. کانکی با این ماهیت دوگانه، هم میتواند احساسات انسانها را درک کند و هم احساسات غولها را. او به کمک دوستان جدیدش در گروه مخفی غولها موفق میشود شناخت بهتری از خودِ جدیدش پیدا کند. او به علت این ماهیت دوگانه دلش نمیآید انسانی را شکار کند و فقط در تلاش است با محافظت از انسانها و غولها از دست هم، به جنگ بین آنها خاتمه بدهد و درکی عمیقتر از احساسات و نیازهای هر یک را به دیگری بازنمایی کند. فیلم پیامآور تاثیر شناخت عمیق از هر ماهیت افراد است و این شناخت را مانعی برای پرهیز از پیشداوریهای شتابزده معرفی میکند.
در فیلم موقعیتهایی از خشونت وجود دارد؛ وجود غولهایی شکارچی در شهر که از گوشت بدن انسان تغذیه میشوند. این غولها شکلی شبیه به انسانها دارند، ولی در زمان شکار یا مبارزه ناگهان ظاهر اصلیشان آشکار میشود و با شکلی ترسناک، به خونآشامهایی با بال و شاخکدار بدل میشود. دختری به کانکی حمله میکند و با شاخکهایش بدن او را سوراخ میکند تا از خون او تغذیه کند. این نوع از شکار و تغذیهی مستقیم از انسانها در صحنههای دیگری هم نشان داده میشود. در برخی موقعیت جنازهها و یا اعضای قطع شدهی بدن انسانها و غولها بهنمایش گذاشته میشود. سقف ساختمانی بر سر غولی میریزد و باعث مرگ او میشود. بین برخی غولها بر سر تصاحب غذا مبارزاتی شکل میگیرد، آنها یکدیگر را به اطراف پرتاب میکنند و گاه قصد خفه کردن یکدیگر را دارند. کانکی بعد از تغییر ماهیت، قادر به خوردن غذای انسانها نیست و به شدت احساس گرسنگی میکند. یکی از غولها که به اسارت پلیس در آمده، جلوی چشم دخترش، شکنجه و با متهای سرش سوراخ میشود. کانکی و دختری نوجوان به هم علاقهمند هستند، این علاقه با نگاههای معنادار، دست هم را گرفتن، بوسه و در آغوش کشیدن ابراز میشود. بین کانکی و توکا هم علاقهای شکل میگیرد و به هم احساسات خود را نشان میدهند. در برخی موقعیتها نیز بزرگسالان در حال مصرف آبجو هستند.
چکیده داستان
در شهر توکیو، به غیر از انسانها، غولهایی نیز مخفیانه زندگی میکنند و درصدد شکار انسانها هستند. این غولها ظاهری شبه انسان دارند و فقط در زمان شکار، ظاهر اصلیشان آشکار میشود. پسری به نام کانکی به دختری علاقهمند است. شبی آنها با هم قرار میگذارند و در پایان دیدار، دختر تغییر ظاهر داده و به کانکی حمله میکند. کانکی راهی بیمارستان میشود. او در اثر آن حمله، تغییر ماهیت داده و به حالتی نیمه غول، نیمه انسان تبدیل میشود. کانکی که دیگر نمیتواند از غذای انسانها بخورد، برای تامین غذا، به غولها پناه میبرد و آنها قواعد زندگی مخفیانهی خود را به او یاد میدهند. کانکی به غولی به نام توکا علاقهمند میشود و برای دفاع از او و بقیهی دوستانش، با نیروی پلیس مبارزه میکند و غولها را نجات داده و به جای امنی میبرد.
فرصتهایی برای گفتگو
فکر میکنید چه عاملی باعث شده بود کانکی مثل بقیهی غولها، برای رفع گرسنگی به شکار انسانها دست نزند و خود را فقط با صرف قهوه سیر کند؟
تا به حال برای شما هم پیش آمده که حس کنید در وجودتان دوگانگیهایی وجود دارد، مثلا دو بعد عدالتخواه و منفعتطلب را همزمان در خود کشف کنید؟ یا بعدی راستگو و بعدی دروغگو؟
ماهیت هر فرد را چه چیزهایی شکل میدهد؟ فکر میکنید ماهیت انسان امکان تغییر دارد یا امری ثابت است و در طول زمان تغییر نخواهد کرد؟