
فیلمی موزیکال دربارهی ورود دختری نوجوان به دنیایی فانتزی، همراه با تجربهی ترس، تنهایی و ناامیدی و تلاش برای غلبه بر آنها
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
فیلم جادوگر شهر اُز اقتباسی موزیکال از کتاب جادوگر شگفتانگیز شهر اُز، نوشتهی ال. فرانک باوم است. داستان دربارهی دختر نوجوانی به نام دوروتی است که بر اثر گردباد از سرزمینی رنگارنگ و جادویی سر در میآورد و برای بازگشت به خانه، باید با جادوگر اُز ملاقات کند. او در این راه، احساساتی نظیر ترس، ناامیدی و تنهایی را تجربه میکند و دوستان تازهای پیدا میکند که با وجود تفاوتهایشان، برای رسیدن به هدف به هم کمک میکنند. در این سفر، آنها به تواناییهای خود پی میبرند و تمرین میکنند با ترسهایشان روبهرو شوند. همچنین، دوروتی قدر خانه و خانوادهاش را بیش از پیش درک میکند. فیلم بر اهمیت همراهی عقل و عشق برای رسیدن به کمال تأکید دارد. بزرگترها در این فیلم پرمشغله و بیتوجه به نظر میرسند؛ در عین حال، نگران دوروتیاند و از او حمایت میکنند. بسیاری از گفتگوها به شعر یا نثر مسجع و همراه با موسیقی است و ترجمهی بدیع آنها به فارسی، فضای دلانگیزی به فیلم بخشیده است.
صحنههای خشن و ترسناک متعددی در فیلم وجود دارد؛ از جمله گردباد سهمگین، جنگل ترسناک با پرندگانی با چشمان سرخرنگ، درخت سخنگو، میمونهای پرنده و زبانههای آتش که ممکن است باعث ترس کودکان کوچکتر شود. دوروتی و دوستانش بارها در خطر قرار میگیرند یا توسط جادوگر بدذات تهدید میشوند. در صحنهای، مترسک آتش میگیرد و در صحنهی دیگر تکهتکه میشود. دوروتی ناخواسته باعث مرگ جادوگرهای بدذات میشود و شهروندان اُز از او تشکر میکنند. جادوگر شهر اُز دوستان دوروتی را با الفاظ نامناسبی تحقیر میکند. لازم به یادآوری است دوروتی، قهرمان داستان، از خانه فرار میکند اما پیشگو سعی میکند با یادآوری محبتهای خانواده، او را از این کار منصرف کند. تماشای فیلم برای کودکان کوچکتر از ۶ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۶ تا ۸ سال نیز در صورتی پیشنهاد میشود که آن را با حضور و همراهی والدین تماشا کنند تا فرصت گفتگو دربارهی موضوعات داستان را داشته باشند.
چکیده داستان
دوروتی دختر نوجوانی است که با عمو و زنعمویش زندگی میکند. سگ او باعث آزار یکی از همسایهها شده و او میخواهد سگ را نابود کند. او به همراه سگش از خانه فرار میکند ولی مرد پیشگویی او را منصرف میکند. در بازگشت به خانه، دوروتی گرفتار گردباد میشود و از دنیای رنگارنگ کوتولهها سر در میآورد اما هیچ کجا خانهی خود آدم نمیشود. او برای بازگشت به خانه باید با جادوگر اُز در شهر زمرد ملاقات کند و در راه زمرد، دوستان تازهای پیدا میکند و در مقابله با جادوگر بدذات تجربههای جدیدی کسب میکند.
فرصتهایی برای گفتگو
چه جاهایی از فیلم برای شما ترسناک یا ناراحتکننده بود؟
دوستان دوروتی چطور به تواناییهای خود پی بردند؟ چرا قبل از آن فکر میکردند آن تواناییها را ندارند؟
فیلم از دو حالت سیاهوسفید و رنگی چگونه استفاده کرده است؟ این کار چه تأثیری بر فیلم گذاشته است؟