
فیلمی انیمیشنی و علمیتخیلی از تلاش و همکاری سگهایی رانده شده برای نجات از جزیرهای آلوده، به کمک آدمهای دوست و وفادار
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
جزیرهی سگها انیمیشنی کمدی است که به روش استاپموشن ساخته شده است. داستان دربارهی سگهایی است که به دستور شهردار و به بهانهی بیماری، به جزیرهای آلوده و پر از زباله تبعید شدهاند. مدتی بعد، پسرخواندهی شهردار با هواپیمای کوچکی به جزیره پرواز میکند تا سگش را پیدا کند. دستهای از سگهای جزیره که تحتتأثیر مهربانی و وفاداری پسرک قرار گرفتهاند، با او همراه میشوند تا به او کمک کنند. سگ ولگردی در این دسته، بهخاطر تجربههای تلخ گذشتهاش، نمیتواند بهآسانی به پسرک اعتماد کند اما همراه با گروه به جایی میرسد که به سگ مخصوص او تبدیل میشود. فیلم با نمایش روابط میان سگها به عنوان استعارهای از جامعهی انسانی و تعامل آنها با آدمها، بر نوعدوستی، وفاداری و کار گروهی تأکید میکند. از یک طرف شهردار تلاش میکند تا با همهی امکاناتی که در اختیار دارد پسرخواندهاش را به شهر بازگرداند و سگهای جزیره را نابود کند و از سوی دیگر، یک دانشآموز خارجی سعی دارد تا صدای اعتراض خود را به گوش همه برساند و از کارشکنیهای شهردار علیه سگها و درمان بیماریشان پرده بردارد. فیلم بر اهمیت تلاش و همکاری برای رسیدن به هدف و ارزش وفاداری و عشق تأکید میکند و نشان میدهد با هم بودن و خانواده داشتن بهتر از تنهایی است.
در فیلم صحنههای خشن و ترسناک بسیاری وجود دارد؛ از دعوا و درگیری سگها و آدمها گرفته تا به قتل رساندن پزشک مخالف با زهر، سقوط هواپیما، دندانهای انفجاری سگ مخصوص پسر شهردار و کندن گوش یکی از سگها در دعوا. دیدن اسکلت سگ و اشک ریختن پسر برای او و صحنههای واضح از عمل جراحی و آماده کردن آبزیان برای خوردن ممکن است برای کودکان حساس ناراحت کننده باشد. همچنین، در فیلم به گاز گرفتن، خفه کردن و خوردن همنوع اشاره میشود. از مهمترین موارد بزرگسالانهی فیلم هم میتوان به روابط و گفتگوهای معنادار سگها و نیز پسر و دختر نوجوان اشاره کرد. در یک صحنه، شهردار پس از خروج از حمام از پشت، برهنه نشان داده میشود. تماشای فیلم برای کودکان کوچکتر از ۱۲ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان و نوجوانان ۱۲ تا ۱۴ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که فیلم را با حضور و همراهی والدین تماشا کنند تا بتوانند دربارهی موضوعات فیلم با هم گفتگو کنند.
چکیده داستان
شهردار مگاساکی، به علت شیوع آنفلوانزای سگی، دستور میدهد همهی سگها به جزیرهی آلودهی زبالهها تبعید شوند؛ در حالی که چیزی به کشف سرم درمانی آن نمانده است. پسرخواندهی او مخفیانه با هواپیمای کوچکی به جزیرهی زباله پرواز میکند و با دستهای از سگها همراه میشود تا سگش را پیدا کند. شهردار از همهی امکانات خود استفاده میکند تا پسرخواندهاش را به شهر بازگرداند و سگها را از بین ببرد. از طرف دیگر هم، یک دانشآموز خارجی تلاش میکند از توطئههای پشتپردهی شهردار علیه سگها پرده بردارد و حقیقت را برملا کند.
فرصتهایی برای گفتگو
به نظرتان برای رساندن پیام فیلم به این میزان خشونت نیازی بود؟ این خشونتها برای شما خوشایندند یا آزاردهنده؟
همکاری و کار گروهی چطور به سگها کمک کرد تا راهشان را پیدا کنند؟ شما چگونه میتوانید به تیم خود کمک کنید؟
دانشآموز خارجی در کنار پسرخواندهی شهردار نقش منجی را برای سگها دارند. شما این انتخاب کارگردان را چطور تفسیر میکنید؟