خانوادهی هیولا یک انیمیشن کامپیوتری سهبعدی است و داستان دربارهی خانوادهای غمگین و سرد است که مدام با هم درگیری و کلکل دارند. اِما، مادر خانواده، از اینکه نمیتواند اعضای خانواده را شاد کند ناراحت است. پدر و بچهها هم از اینکه خانوادهی شادی داشته باشند ناامیدند و تلاشی هم نمیکنند. از طرفی، شاهزادهی تاریکی که یک دراکولاست، با خبردار شدن از وضع اِما و سردی روابط خانوادگی او، تصمیم میگیرد او را به خونآشام تبدیل کند و با او ازدواج کند. اما طی اتفاقاتی، همهی اعضای خانواده تبدیل به هیولا میشوند و مجبور میشوند برای بازگشت به حالت انسانی، جادوگری که این کار را کرده پیدا کنند. آنها در این مسیر از هم حمایت میکنند و قدر هم را میدانند و در نهایت متوجه میشوند که هم را دوست دارند و حاضرند برای نجات جان هم از خودشان مایه بگذرند. اِما هم که فکر میکرد نمیتواند کاری برای خانوادهاش بکند و بهتر است با دراکولا زندگی کند تا خوشبخت شود، میفهمد که باید قدر خانوادهاش را بداند. فیلم صحنههای خشن و ترسناک متعددی دارد؛ روابط سرد و پرتنش اعضای خانواده و تبدیل شدن آنها به هیولا ممکن است کودکان کوچکتر را بترساند. کل موضوع فیلم حول محور زندگی زناشویی نابهسامان اِما و چالش او بر سر انتخاب بین خانوادهاش و دراکولا میگذرد که موضوع کودکانهای نیست و میتواند آموزههای نامناسبی برای کودکان داشته باشد یا آنها را مضطرب کند. فضاها و روابط شخصیتها در طول فیلم کودکانه نیست و اشارات بزرگسالانه به مناسبات زناشویی و روابط جنسی فراواناند. در دوبلهی فیلم، همسر اِما برادر او معرفی میشود تا احتمالاً رفتار اِما در ترک خانواده و تمایل به دراکولا موجه به نظر برسد. در مجموع، به نظر میرسد این انیمیشن بیش از آنکه برای کودکان معنا و مناسبت داشته باشد، فیلمی بزرگسالانه است. تماشای این فیلم برای کودکان زیر ۱۱ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۱۱ تا ۱۳ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که فیلم را با حضور و همراهی والدین تماشا کنند تا فرصت گفتگو دربارهی موضوعات بزرگسالانهی آن را داشته باشند.
خانوادهی ویشبون خانوادهی شادی نیستند: اِما، مادر خانواده، یک کتابفروشی دارد که بدهی بالا آورده، فرانک، پدر خانواده، بهسختی کار میکند و از دست رفتارهای ظالمانهی رئیسش شاکی است، فِی، دختر نوجوانی است که بهتازگی درگیر یک احساس عاشقانه شده و مکس هم پسر ۱۲ سالهی درسخوانی است که در مدرسه مورد زورگویی همکلاسیهایش قرار میگیرد. شبی که اِما و فرانک برای تغییر فضای سرد خانواده، بچهها را به یک مراسم بالماسکه میبرند، با طلسم جادوگری که از طرف شاهزادهی تاریکی آمده، تبدیل به هیولاهایی میشوند که خود را به شکل آنها در آورده بودند.
به نظر شما اعضای خانواده برای شاد کردن فضای خانه چه کارهایی میتوانستند بکنند؟ شما تا به حال همچین احساسی داشتهاید؟ شما فکر میکنید چرا فِی انقدر از دست مادرش ناراضی بود؟ او چه انتظاراتی از مادر داشت؟ به نظرتان چرا مکس به اندازهی فِی ناراضی به نظر نمیرسید؟ روابط او با مادر و پدرش چگونه بود؟