
فیلمی انیمیشنی و ماجراجویانه دربارهی خوگوشی با بعضی ویژگیهای مرغی، نارضایتی او از خودش، همسفری با دوستی مهربان و تجربهی پذیرش و دوستداشتن خود
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
خرگوش مرغی و همستر تاریکی فیلم انیمیشنی کامپیوتری است که با اقتباس از رمانی مصور با نام خرگوش مرغی، اثر کریس گراین ساخته شده و دربارهی خرگوشی به نام گوشمرغ است که پاهایش شبیه مرغاند و روی جاهایی از بدنش پر دارد. او از ویژگیهای مرغیاش ناراضی است و سعی میکند آنها را از دید دیگران پنهان کند. گوشمرغ که توسط دیگران تمسخر میشود، برای اینکه خود را ثابت کند و مورد تایید دیگران قرار بگیرد، همراه خدمتکارش راهی سفری ماجراجویانه میشود تا همستری افسانهای را پیدا کند. در ابتدای سفر با راسویی ماده آشنا میشود که در هنرهای رزمی مهارت دارد و قبول میکند راهنمای او در سفر باشد. گوشمرغ در طول سفر متوجه میشود راسو هم در گذشته احساس بدی نسبت به بوی ناخوشایندش داشته ولی بعدها توانسته آن را به عنوان ویژگی منحصربهفردش بپذیرد و از آن استفاده کند. راسو به گوشمرغ کمک میکند با ویژگیهای مرغیاش کنار بیاید، آنها را پنهان نکند و در موقعیتهای مختلف از آنها به عنوان نقطهی قوت استفاده کند. فیلم نشان میدهد اگر ما خودمان را همانطوری که هستیم بپذیریم، میتوانیم از ویژگیهای خاصمان برای رسیدن به مقاصدمان بهرهمند شویم.
فیلم پر از زد و خورد و تعقیب و گریز است. عموی بدجنس گوشمرغ میخواهد او را گروگان بگیرد و در اواخر فیلم هم سعی میکند او را بکشد. گوشمرغ و بقیه در سفرشان با موانع خطرناک مختلفی روبهرو میشوند؛ مثلاً چند بار نزدیک است به درون دره سقوط کنند ولی همهی این موقعیتها ختم به خیر میشوند. لشکری از همسترهای جادویی به گوشمرغ و همراهانش حمله میکنند ولی آنها هم در نهایت ناپدید میشوند. موضوع رقابت برای نشستن بر تخت پادشاهی و تلاش برای براندازی شاه به دنیای کودکان ارتباطی ندارد. تماشای این فیلم برای کودکان کوچکتر از ۸ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۸ تا ۱۰ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که آن را با همراهی بزرگترها تماشا کنند تا هم احساس امنیت کنند و هم فرصت داشته باشند در صورت نیاز با هم گفتگو کنند.
چکیده داستان
خرگوش مرغی موجودی نیمهخرگوش و نیمهمرغ است که سالها پیش توسط خرگوشی به نام پیتر به فرزندی گرفته شده است. پیتر اکنون پادشاه شده و برادرش به خاطر تلاش برای براندازی حکومت او در زندان است. خرگوش مرغی که گوشمرغ نام دارد، به خاطر ویژگیهای مرغیاش گاهی مورد تمسخر دیگران قرار میگیرد و به همین خاطر آنها را پنهان میکند. او میخواهد به تقلید از جوانی پدرش به ماجراجویی برود و با پیدا کردن همستر تاریکی، خود را به دیگران ثابت کند. او با خدمتکارش، لاکپشتی به نام اِیب، و یک راسوی رزمیکار به نام مِگ راهی سفر میشود. در همین زمان عموی گوشمرغ از زندان فرار میکند تا همستر تاریکی را خودش به دست بیاورد و پادشاهی را از برادرش بگیرد.
فرصتهایی برای گفتگو
احساس گوشمرغ نسبت به خودش برایتان قابل درک بود؟ شما تابهحال چنین احساسی داشتهاید؟
به نظرتان راسو چگونه به گوشمرغ کمک کرد تا ویژگیهای مرغیاش را بپذیرد؟ اگر راسو در زندگی گوشمرغ نبود او چگونه ممکن بود تغییر کند؟
لاکپشت خدمتکار گوشمرغ است و در ابتدای سفر به او میگوید آنها به خاطر تفاوت در قدرت، رابطهی نامتوازنی دارند. از حرفهای او چه میفهمید؟ تجربهای از این رابطهی نامتوازن دارید؟