
فیلمی کمدی دربارهی پسری نوجوان، چالشهای او با خانواده و دوستانش، تجربهی عشق و سایر دغدغههای نوجوانی
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
این فیلم سینمایی با اقتباس از چهارمین جلد از کتاب دفترچه خاطرات یک بیعرضه، نوشتهی جف کینی ساخته شده است. داستان دربارهی پسری به نام گرِگ است که دردسرهای دوران نوجوانی را تجربه میکند. او که تعطیلات تابستانی را شروع کرده، بر سر گذراندن تعطیلات با والدینش دچار چالش میشود. گرِگ و خانوادهاش بر سر این که او در تعطیلات چه فعالیتهایی بکند با هم توافق ندارند. او دوست دارد تمام تعطیلات را در خانه بماند و بازی کامپیوتری کند ولی پدرش دوست دارد او کارهای مفیدتری انجام دهد. گرِگ برای جلب نظر پدرش و درگیری کمتر با او، به او دروغ میگوید و تعطیلات را به روش دلخواه خودش میگذراند. او به همراه دوستانش ماجراهای زیادی را تجربه میکند و از مسیر این ماجراها قدر خانواده و دوستانش را بیشتر میفهمد. گرِگ سرانجام متوجه میشود که بهجای دروغ گفتن برای جلب نظر دیگران، بهتر است با خودش روراست باشد و برای چیزی که میخواهد تلاش کند. اهمیت دادن به خانواده و دوستان، مواجه شدن با پیامدهای دروغ گفتن و نیز توانایی بخشیدن کسانی که دوستشان داریم، از پیامهای روشن این فیلماند.
صحنهها و موقعیتهای خشن و ترسناک زیادی در فیلم دیده نمیشود اما از آنجایی که موضوع فیلم به دغدغهها و مسائل دوران نوجوانی مربوط میشود، موضوعاتی مثل عشق را، هرچند به صورت طنز و کمدی به تصویر کشیده و به احساسات عاشقانهی شخصیتها و روابط و رفتارهای معنادار آنها با هم پرداخته است. تماشای این فیلم برای کودکان زیر ۱۲ سال پیشنهاد نمیشود. کودکان و نوجوانان ۱۲ ساله هم بهتر است فیلم را با حضور و همراهی والدین تماشا کنند تا فرصت داشته باشند دربارهی موضوعات مطرح شده در داستان با والدین گفتگو کنند.
چکیده داستان
این فیلم، سومین قسمت از سری دفترچه خاطرات کودک بیعرضه است که بر روی تعطیلات تابستانی شخصیت اصلی، گرِگ هفلی، بعد از پایان کلاس هفتم تمرکز دارد. تنها چیزی که گرِگ میخواهد این است که بازیهای ویدئویی بکند، با بهترین دوستش، رُولی بیرون برود و نظر دختر موردعلاقهاش، هالی، را جلب کند اما آقای هفلی میخواهد که گرِگ بیشتر شبیه سه پسر همسایهشان، تفریحات خارج از خانه داشته باشد و تصمیم میگیرد که زمان مفید بیشتری را با او سپری کند. زمانی که معلوم میشود علایق پدر و پسر با یکدیگر سازگار نیست، گرِگ با تظاهر به پیدا کردن یک شغل در باشگاه ورزشیتفریحی، همان محلی که رُولی و هالی عضوند، از پدرش دوری میکند. در نهایت پدر به دروغش پی میبرد و گرِگ مجبور میشود با این حقیقت که هم پدرش و هم دوستانش را از خود ناامید کرده، کنار بیاید.
فرصتهایی برای گفتگو
روابط خانوادههای مختلف با هم و با بچهها چگونه است؟ خانوادهی گرِگ و خانوادهی رُولی. کدام یک از والدین در این دو خانواده بیشتر باورپذیرند؟ شما روابط کدام خانواده را ترجیح میدهید؟
شوخیهای زیادی که در مورد باد معده و آشغال بینی در فیلم میشود بین نوجوانهای این سنی رایج است؟ دخترها و پسرها چقدر با هم از این شوخیها میکنند؟ بین دوستان شما چه شوخیهایی رایج است؟
رابطهی گرِگ و رُولی چگونه است؟ چه چیزی گرِگ را در این رابطه نگه داشته است؟ شما بیشتر به رُولی احساس نزدیکی میکنید یا گرِگ؟