
یلمی سینمایی دربارهی علاقهی پسری نوجوان به شعبدهبازی، تجربهی عشق و تلاش برای رسیدن به خواستههایش
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
فیلم دنیای باستر ماجرای پسر 11 سالهای است که دلش میخواهد شعبدهباز شود و برای جور کردن پول وسیلههای شعبدهبازیاش در گلفروشی کار میکند. در این فیلم مفاهیمی چون صداقت، دوستی و عشق پررنگ شده است. شخصیتها رفتارهای بد نمیکنند و بیاخلاق نیستند. با اینکه سایمون پشت سر باستر حرف میزند و بعضی از بچههای مدرسه اینگبرگ را به خاطر پاهایش مسخره میکنند، آنها مقابله به مثل نمیکنند. باستر مراقب پیرمرد همسایه است و برای او غذا میبرد و از او برای کارهایش کمک فکری میگیرد. پدر و مادر باستر و اینگبرگ با اینکه از نظر مالی وضعیت بدی دارند، همدیگر را دوست دارند و رابطهشان با بچههایشان خوب است.
این فیلم گاهی موقعیتهای ناراحتکنندهای دارد که ممکن است کودکان کوچکتر را متأثر کند. آقای لارسن در بیمارستان بستری میشود. او که نمیخواهد در بیمارستان بمیرد از باستر میخواهد کمکش کند تا از بیمارستان فرار کند. آقای لارسن کنار فوارههایی که با همسرش آشنا شده بود از دنیا میرود. سایمون گاهی با لحن بد با باستر حرف میزند و او و شعبدهبازیهایش را مسخره میکند. بعضی از بچههای مدرسه اینگبرگ را به خاطر پاهایش مسخره میکنند. باستر از دختر جوانی خوشش میآید و برایش گل میبرد و میخواهد او را به سینما دعوت کند. تماشای این فیلم برای کودکان زیر 8 سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان 8 تا 10 سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که آن را با همراهی والدین تماشا کنند تا فرصت گفتوگو دربارهی مسائل مختلف فیلم را داشته باشند.
چکیده داستان
باستر پسر 11 سالهای است که دوست دارد شعبدهبازی کند. او با پدر، مادر و خواهرش زندگی میکند. آنها همسایهی پیری دارند به اسم آقای لارسن که مربی شعبدهبازی باستر است و باستر برایش غذا میبرد. سایمون اولاف همکلاسی باستر که اجراهای رقص خیلی خوبی دارد، مدام او را دست میاندازد. جوانا و خانوادهاش به محلهی آنها اسبابکشی میکنند و باستر از جوانا خوشش میآید، ولی سایمون سعی میکند خودش را خوب جلوه بدهد و دائم حرفهای بدی پشت سر باستر به جوانا میگوید. قرار شده در جشنوارهی بزرگی هر کسی اجراهای مختلفی داشته باشد و نفر اول 10 هزار کرون برنده شود. چند روز قبل از اجرا حال آقای لارسن بد میشود. او به باستر میگوید وقتی به او زنگ زد بیاید و او را از بیمارستان ببرد. آقای لارسن قبل از اجرای باستر به او زنگ میزند. باستر آقای لارسن را از بیمارستان میبرد به جایی که اولین بار همسرش را دیده بود. جایزه به سایمون میرسد، ولی جوانا متوجه میشود سایمون در مورد باستر به او دروغ گفته است. شب باستر شعبدهبازیاش را اجرا میکند و جوانا اجرای او را تماشا میکند.
فرصتهایی برای گفتگو
آیا با حقههای شعبدهبازها آشنا هستید؟
به نظرتان باستر تصمیم درستی گرفت که به جای اجرای برنامهی شعبدهبازیاش پیش آقای لارسن رفت؟
چند تا از بچههای مدرسه اینگبرگ را به خاطر پاهایش مسخره میکردند. فکر میکنید این رفتار درست است؟