
فیلمی درام دربارهی رابطهی پدر و فرزندی مردی جوان و دختربچهای یتیم و تلاش آنها برای زندگی در کنار هم، همراه با تجربهی از دست دادن و پخته شدن
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
این فیلم سینمایی دربارهی آشنایی مردی جوان به نام سان می با دختربچهی یتیمی به نام شیائووِن است. سان می که در کار مدیریت مراسم تشییع جنازه است، در مراسم کفن و دفن مادربزرگ شیائوون او را میبیند و به خاطر اتفاقاتی مجبور میشود سرپرستی او را قبول کند. سان می که مردی زمخت و بدرفتار است و حوصلهی سر و کله زدن با بچهها را ندارد، به تدریج احساسات پدرانهای نسبت به شیائوون پیدا میکند و این رابطه باعث تغییرات بزرگی در نگرش او نسبت به زندگی و مرگ میشود. سان می رابطهی خوبی با پدرش ندارد ولی با نیروی حاصل از دوست داشتن و مراقبت از شیائوون موفق میشود احساساتش را با پدرش در میان بگذارد و رابطهاش با او را، قبل از اینکه پدرش از دنیا برود، ترمیم کند. فیلم نشان میدهد رابطهی والد و فرزندی چنان نیروی شگفتانگیزی دارد که میتواند روی بقیهی ابعاد زندگی انسان تاثیر بگذارد و او را به کلی دگرگون کند.
به خاطر شغل سان می، بخش زیادی از فیلم به موضوع تشییع جنازه مربوط است و گفتگوهای مربوط به مردگان و اجساد و کفن و دفن، زیاد شنیده میشود. شیائوون یتیم است و بعد از مرگ مادربزرگش بیکس و کار میشود. او وقتی به سان می دل میبندد، مجبور میشود از او جدا شود و پیش مادرش برود. سان می از روی عصبانیت، واقعیت را دربارهی مادربزرگ شیائوون به او میگوید و شیائوون از ناراحتی گریه میکند. فضای فیلم بزرگسالانه است و به موضوعاتی مثل خیانت و بارداری از مردی دیگر، اشاره میشود. سان می از شیائوون در کار تشییع استفاده میکند و در موقعیتی که خودش دروغ میگوید، شیائوون را هم وارد میکند. فیلم تا زمان نوشتن این بررسی، دوبله نشده و نسخهی همراه با زیرنویس فارسی آن موجود است. تماشای این فیلم برای افراد کوچکتر از ۱۳ سال پیشنهاد نمیشود. برای نوجوانان ۱۳ تا ۱۵ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که آن را با همراهی بزرگترها تماشا کنند تا هم احساس امنیت کنند و هم فرصت داشته باشند در صورت نیاز با هم گفتگو کنند.
چکیده داستان
سان می مردی جوان و متصدی امور کفن و دفن مردگان است. او هنگام انجام کارهای ترحیم یک پیرزن با نوهی او که شیائووِن نام دارد آشنا میشود. شیائوون او را دزد مادربزرگش میداند و از او میخواهد مادربزرگش را برگرداند. او یتیم است و بعد از مرگ مادربزرگ، باید با دایی و زنداییاش زندگی کند ولی آنها او را نمیخواهند. سان می مجبور میشود شیائوون را پیش خودش نگه دارد و چون خودش مجرد است، سرپرستی قانونی او را به یک زوج از دوستانش میسپرد. بعد از مدتی، مادر شیائوون پیدا میشود و او را با زور با خودش میبرد ولی شیائوون فرار میکند و پیش سان می برمیگردد.
فرصتهایی برای گفتگو
به نظر شما چه چیزی در رابطه با شیائوون، به سان می کمک کرد تا تغییر کند؟ چه چیزهایی در زندگی او تغییر کرد؟ فکر میکنید او از این تغییرات رضایت دارد؟
به نظرتان شیائوون از زندگی در کنار سان می چه احساسی داشت؟ چرا نمیخواست پیش مادر واقعیاش برگردد؟
فکر میکنید داستان چگونه ادامه پیدا میکند؟ شیائوون با چه کسانی زندگی میکند؟