
فیلمی مستند دربارهی زندگی یک پسر جوان و مبتلا به اوتیسم، تجربههای او در مسیر زندگیاش، به دست آوردن استقلال و آمادگی ورود به دنیای بزرگسالی
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
این فیلم مستند با اقتباس از کتابی به نام زندگی انیمیشنی: داستانی دربارهی نوچهها، قهرمانها و اوتیسم ساخته شده که رون ساسکایند، پدر شخصیت اصلی، دربارهی پسرش نوشته است. اوون ساسکایند در سهسالگی مبتلا به اوتیسم تشخیص داده میشود و روزبهروز قدرت تکلم و توانایی حرکتی طبیعیاش را از دست میدهد. والدین اوون، ناامید از اینکه او بتواند ارتباط موثری با دیگران و دنیای اطرافش برقرار کند، روزی متوجه میشوند که اوون از زبان شخصیتهای کارتونهای دیزنی میتواند وضعیت خودش در دنیا را بفهمد و بیان کند و از این راه، با دیگران ارتباط برقرار کند. پدر او با استفاده از عروسک یکی از این شخصیتها، با اوون وارد گفتگو میشود و اوون این گفتگو را ادامه میدهد. همهی خانواده از آن به بعد با استفاده از دیالوگهای شخصیتهای دیزنی با او ارتباط برقرار میکنند. اوون بزرگ میشود، مهارتهای ارتباطیاش را ارتقا میدهد، عشق و شکست را تجربه میکند و بهتدریج برای ورود به دنیای بزرگسالی و زندگی مستقل آماده میشود. او در کنفرانسی دربارهی اوتیسم سخنرانی میکند و در اینباره میگوید که افراد اوتیستیک برخلاف چیزی که عموم تصور میکنند، از جمع گریزان نیستند. آنها همهی چیزهایی را دوست دارند که بقیه دوست دارند، ولی گاهی درست متوجه نمیشوند و نمیدانند چطور با مردم ارتباط برقرار کنند. فیلم با نشان دادن بخشهایی از زندگی یک فرد اوتیستیک و روند تدریجی ارتباط برقرار کردن او با دنیای پیرامونش، هم میتواند برای خانوادههایی که فردی مبتلا به اوتیسم دارند مفید باشد و هم به دیگر افراد جامعه کمک کند تا درک درستتری از ویژگیهای این افراد و نیازهای آنها پیدا کنند.
فیلم صحنه و موقعیت ترسناک و خشنی ندارد جز اینکه اوون شکست عشقی را تجربه میکند و از این بابت خیلی احساس ناکامی میکند. او و امیلی عاشق یکدیگرند و در صحنهای هم را میبوسند. اوون میخواهد با او ازدواج کند و همیشه در کنار او زندگی کند. فضای فیلم و رفتوبرگشتهایی که به کودکی اوون دارد و نیز، حالت مستندگونه و توضیحات کارشناسانهاش برای کودکان کوچکتر قابل ارتباط نیست. تماشای این فیلم برای کودان کوچکتر از ۱۰ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۱۰ تا ۱۲ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که آن را با همراهی بزرگترها تماشا کنند تا فرصت داشته باشند در صورت نیاز با هم گفتگو کنند.
چکیده داستان
والدین اوون در سه سالگی او متوجه میشوند که مبتلا به اوتیسم است. اوون توانایی تکلم و راه رفتن معمولش را از دست میدهد و روزبهروز بیشتر به دنیای درونیاش میرود. والدین به متخصص مراجعه میکنند و جلسات درمانی او را شروع میکنند. اوون عاشق کارتونهای کلاسیک دیزنی است و یک روز با تکرار جملهی یکی از این شخصیتهای کارتونی، با والدینش ارتباط برقرار میکند. آنها متوجه میشوند که اوون از طریق این کارتونها میتواند به دنیای بیرون از خودش متصل شود. اوون بزرگ میشود، عاشق دختری به نام امیلی میشود، خانهی کودکیاش را ترک میکند، امیلی را از دست میدهد و روزبهروز مستقلتر میشود. او برای افراد مشابه با خودش جلسات تماشا و نقد انیمیشن برگزار میکند و با آنها دربارهی پیام انیمیشنها و شخصیتهایشان گفتگو میکند. والدین اوون ترتیبی میدهند تا او در کنفرانسی در فرانسه شرکت کند که دربارهی اوتیسم است. اوون بهتنهایی متن سخنرانیاش را مینویسد و سخنرانی او در کنفرانس با تشویق حضار مواجه میشود. او در پایان فیلم احساس میکند برای زندگی به عنوان یک بزرگسال آماده است.
فرصتهایی برای گفتگو
به نظر شما اوون در طول زندگیاش چه تغییراتی کرده بود؟ چه چیزهایی به او کمک کردند تا تغییر کند؟
به نظرتان چرا اوون از رفتن امیلی آنقدر ناراحت بود؟ او چه نیازی به بودن امیلی داشت؟ فکر میکنید این نیاز خاص اوون یا افراد اوتیستیک است یا برای دیگران هم وجود دارد؟
فیلم به شما کمک کرد تا با افراد مبتلا به اوتیسم آشنایی بیشتری پیدا کنید؟ فکر میکنید الان آنها را بهتر درک میکنید؟ به نظرتان آنها با بقیه چه تفاوتها و چه شباهتهایی دارند؟