سنجاقکهای برکهی سبز فیلمی سینمایی دربارهی پسربچهی بیسرپرستی به نام لطیف است که در خیابانهای تهران گلفروشی میکند. بهترین دوست او، رها، دختر جوانی است که رابطهی خوبی با خانوادهاش ندارد. لطیف به همراه رها برای پیدا کردن خانهی مادربزرگش راهی جنگلهای شمال میشود. او همیشه خانهی رؤیاییاش را کنار برکهای سبز و پر از سنجاقک نقاشی میکند. لطیف برای رسیدن به رؤیایش تلاش میکند اما گاهی نیز با اتکا به شانس و به هم رساندن انگشتانش تصمیم میگیرد. احساسات کودکان کار در این فیلم، نظیر فقر، تنهایی، ناامیدی، تحقیر و محرومیت از خانواده در جهان کودکی معنادار است. فیلم با نمایش گوشهای از غمها و چالشهای کودکان کار، پشتکار و سماجت لطیف برای واقعیتبخشی به تصویر ذهنی خود را برجسته میسازد. رها، با اینکه از لطیف خیلی بزرگتر است، اغلب در قالب یک دنبالهرو بیهدف ظاهر میشود. صحنههای متعددی از کار کودکان در کوچه و خیابان و رفتار نامناسب یا تحقیرآمیز سرپرست آنها دیده میشود. بچهها گاهی دعوا میکنند، یا برای رسیدن به جایگاه بالاتر زیرآب هم را میزنند. سرپرست بچهها گاه لحن نامناسبی دارد و از الفاظ بیادبانهای استفاده میکند. اشاره به نداشتن والدین، و مرگ مادربزرگ، درست چند روز قبل از رسیدن لطیف، ممکن است باعث اضطراب کوچکترها شود. خودکشی رها، پیدا کردن بستههای مواد مخدر جاسازی شده در دستهگلها، فرار از خانه و اظهار علاقهی سرپرست بچهها به رها، موضوعاتی بزرگسالانهاند که بهتر است در موردشان با نوجوانها گفتگو کرد. همچنین، جابهجایی مداوم بین گذشته و حال در روایت فیلم، ممکن است فهم داستان را برای کوچکترها دشوار کند. تماشای فیلم برای کودکان و نوجوانان زیر ۱۴ سال پیشنهاد نمیشود. برای نوجوانان ۱۴ تا ۱۶ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که فیلم را همراه بزرگترها تماشا کنند تا فرصت داشته باشند در صورت نیاز با هم گفتگو کنند.
پسربچهی بیسرپرستی که با گروهی از کودکان در خیابانهای تهران گلفروشی میکند، به همراه یک دختر جوان به جنگلهای شمال فرار میکند تا به خانهی مادربزرگش پناه ببرد. آنطور که به او نشانی دادهاند، خانهی مادربزرگ او کنار برکهای سبز و پر از سنجاقک است. آنها بیهدف در جنگل راه میروند تا به روستایی میرسند که به تازگی پیرزنی در آنجا فوت کرده است. پیرزن فرزند یا نوهای نداشته اما اهالی روستا پسرک را بهعنوان نوهی او میپذیرند. کنار خانهی پیرزن برکهای سبز پر از سنجاقک است.
شما چگونه به رؤیاهایتان میاندیشید؟ به شکل تصورات ذهنی، نقاشی یا عکس؟ کدام بخشهای فیلم برای شما ناراحتکننده بود؟ به نظر شما، چه چیزی باعث میشد رها در مقابل کارها و تصمیمهای لطیف منفعل باشد؟