
فیلمی انیمیشنی و درام دربارهی دختربچهای یتیم و زندگی موقت او با سه راهزن و همکاری آنها برای نجات بچههای یتیمخانه از شر مدیری بدجنس
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
این فیلم انیمیشنی دوبعدی که با اقتباس از داستانی قدیمی نوشتهی تامی اونگرر ساخته شده، دربارهی دختربچهای یتیم به نام تیفانی است که قرار است به یتیمخانه منتقل شود، ولی سر از محل زندگی سه راهزن خطرناک درمیآورد. او برای اینکه به یتیمخانه نرود، راهزنان را قانع میکند که دختر یک مهاراجهی ثروتمند است و اگر او را به پدرش برگردانند، میتوانند مژدگانی خوبی دریافت کنند. راهزنان هم طمع میکنند و او را پیش خود نگه میدارند. تیفانی غار تاریک راهزنان را رنگ میکند و به آنها خواندن یاد میدهد و به این ترتیب، ارتباط محبتآمیزی بین آنها به وجود میآید. وقتی راهزنان متوجه دروغ تیفانی میشوند، او را طرد میکنند، ولی زود پشیمان میشوند و به دنبال او به یتیمخانه میروند. آنها با کمک هم و با همکاری بچههای یتیمخانه، مدیر بدجنس آنجا را از بین میبرند. فیلم نشان میدهد که گذشتهی تلخ آدمها میتواند باعث رفتارهای اشتباه در آنها شود و دریافت محبت به آنها کمک میکند تا بخشهای خوب وجودشان بروز پیدا کند.
موقعیتهای ترسناک فیلم زیادند. تیفانی یتیم است و قرار است با زور به یتیمخانه منتقل شود. یتیمخانه جای ترسناکی است که مدیری شرور و بدجنس دارد که از بچهها کار میکشد و با آنها بدرفتاری میکند. بچهها همیشه در ترس و نگرانیاند و از وضعیت زندگیشان ناراضیاند. راهزنان هم در اولین صحنهها افرادی ترسناک به نظر میرسند. آنها درشکهها را خفت میکنند و اموال مردم را میدزدند. وقتی راهزنان متوجه دروغ تیفانی میشوند، سر او داد میزنند و تیفانی مجبور میشود از پیش آنها به یتیمخانه برود. همهی این موضوعات میتوانند برای کودکان، خیلی ترسناک و آزاردهنده باشند. تماشای این فیلم برای کودکان کوچکتر از ۹ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۹ تا ۱۱ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که آن را با همراهی بزرگترها تماشا کنند تا هم احساس امنیت کنند و هم فرصت داشته باشند در صورت نیاز با هم گفتگو کنند.
چکیده داستان
سه برادر راهزن با ترساندن مسافران، درشکههای آنها را متوقف میکنند و اموالشان را میدزدند. آنها در یکی از سرقتهایشان دختربچهی یتیمی به نام تیفانی را پیدا میکنند که سوار بر درشکه، در حال انتقال به یتیمخانه است. تیفانی که نمیخواهد به یتیمخانه برود، به دروغ به راهزنان میگوید که دختر یک مهاراجه است و پدرش در ازای پیدا کردن او، به راهزنان طلا و جواهر میدهد. راهزنان حرف او را باور میکنند و او را به مخفیگاه خود میبرند ولی وقتی آگهی گم شدن او را در جنگل میبینند، متوجه میشوند به آنها دروغ گفته است. تیفانی با خجالت، مخفیگاه آنها را ترک میکند و به یتیمخانه میرود. او در آنجا به بچهها کمک میکند تا از شر مدیر شرور یتیمخانه خلاص شوند. راهزنان هم که دلشان پیش تیفانی است، به آنجا میروند و با خریدن ساختمان یتیمخانه از دولت، زندگی مستقل و خوبی را در کنار بچهها شروع میکنند.
فرصتهایی برای گفتگو
در پایان فیلم چه احساسی داشتید؟ چه موضوعاتی در فیلم برایتان ترسناک بود؟ اگر شما جای نویسندهی داستان بودید، آن را چگونه به پایان میرساندید؟
به نظرتان چرا مدیر یتیمخانه اینقدر بدجنس بود ؟ میتوانید تصور کنید آدمی به بدی مدیر هم خوبیهایی درونش داشته باشد؟ در این صورت، با انداختن او در دیگ موافقاید؟
فکر میکنید چه چیزی باعث شد بین تیفانی و راهزنان رابطهی محبتآمیزی به وجود بیاید؟ میتوانید تصور کنید همچین اتفاقی بین بچههای یتیمخانه و مدیر هم بیفتد؟