فصل شکار یک انیمیشن کامپیوتری سهبعدی است. داستان دربارهی یک خرس گریزلی به نام بوگ است که با جنگلبان مهربانی به نام بت زندگی میکند و زندگی در جنگل را تجربه نکرده است. بعد از مشکلاتی که بوگ برای اهالی شهر پیش میآورد، بت او را به جنگل میبرد تا در دنیایی که به آن تعلق دارد آزاد باشد. ولی بوگ زندگی در شهر و در کنار انسانها را دوست دارد و همهی تلاشاش را برای بازگشت به خانهی بت میکند. اما در هیاهوی پیدا کردن راه بازگشت به خانه متوجه میشود که بهجز آسایش، در زندگی چیزهای دیگری هم برایش اهمیت دارد؛ مثل حمایت از دوستش الیوت، کمک به حیواناتی که از هجوم شکارچیها در هراسند و احساس مسئولیت نسبت به آنها. بوگ بین زندگی در جنگل یا زندگی در گاراژ کنار کلبهی بت، ترجیح میدهد در جنگل بماند؛ با وجود اینکه بت را بسیار دوست دارد. فیلم با نشان دادن تفاوت زندگی حیوانی وحشی در جنگل و شهر و تفاوت نگرش انسانها به زندگی حیوانات و رفتار با آنها، کودکان را نسبت به حیوانات و نیز نسبت به موضوع شکار و تأثیر آن در زندگی حیوانات حساس و متوجه میکند. در فیلم صحنههای خشن و ترسناک متعددی وجود دارد؛ مانند جدایی غمانگیز بت از بوگ، رفتار خشن شون با گوزن و ترس الیوت از او، عصبانیت بوگ از دست الیوت و رها کردن او از بالای پرتگاه، پرت شدن بوگ از پرتگاه، خواب ترسناک شون و بهرهکشی انسانها از حیوانات. در نسخهی دوبلهی فیلم از کلمات و عبارات توهینآمیز و همراه با تمسخر و نیز از عبارات تند و خشن متعددی استفاده شده و بخش زیادی از گفتگوها نیز با لحن و ادبیات کوچهبازاری و غیرکودکانه است. تماشای این فیلم برای کودکان زیر ۶ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۶ تا ۸ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که فیلم را همراه والدین تماشا کنند تا هم احساس امنیت کنند و هم فرصت گفتگو در مورد ترسها و نگرانیهایشان و نیز در مورد پیام و داستان فیلم برایشان فراهم شود.
بوگ خرس گریزلی بامزهای است که به زندگی با بت، جنگلبان مهربان منطقه در فضایی کاملاً شهری خو گرفته و لذت میبرد. او مثل یک حیوان خانگی آموزش دیده که در سبد مخصوصش بخوابد، از توالت فرنگی استفاده کند، تلویزیون ببیند و عاشق بیسکویت ماهی است. بوگ پس از آشنایی با الیوت گوزن با نحوهی زندگی در جنگل و در کنار حیوانات دیگر روبهرو میشود. جنگل دنیایی است که بوگ به آن تعلق دارد و میتواند زندگی واقعی خود را در آن ادامه بدهد. اما برای بوگ خیلی سخت است که با شرایطی که ناگهان در آن قرار گرفته خود را سازگار کند و تلاش میکند تا راهی برای برگشت نزد بت پیدا کند. در این گیر و دار، فصل شکار آغاز میشود و بوگ به همراه تعدادی از حیوانات جنگل مجبور به حفظ جان خود در برابر شکارچیها میشوند. این اتفاق مسیر انس بوگ با جنگل و مقتضیات زندگی در آن را آسانتر میکند.
به نظر شما چرا بوگ نمیخواست در جنگل زندگی کند؟ چه تفاوتهایی بین زندگی در جنگل و در خانه برای حیوانات مهم است؟ اگر بت، بوگ را به جنگل نمیبرد ممکن بود چه اتفاقی بیفتد؟ بت از چه چیزی پیشگیری میکرد؟ به نظر شما داشتن فصلی برای شکار حیوانات کار درستی است؟