
فیلمی سینمایی دربارهی پسری یتیم، حضور او در خانهی دایی جادوگرش و جستوجوی آنها برای یافتن ساعتی مخفی در دیوارهای خانه
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
فیلم سینمایی خانهای با ساعتی در دیوارهایش بر اساس رمانی به همین نام نوشتهی جان بلیرز ساخته شده است. این فیلم ماجرای پسر یتیمی به اسم لوئیس است که بعد از مرگ پدر و مادرش به خانهی داییاش میرود تا با او زندگی کند. دایی جاناتان جادوگر است و ساعتی در دیوارهای خانهاش پنهان شده است. این فیلم پسربچهی ترسو و تنهایی را به تصویر میکشد که میخواهد دوستهایی داشته باشد. کارهای جادوگری دایی جاناتان او را وارد مسیر تازهای میکند. لوئیس اعتراف میکند که روح آیزک را به این دنیا برگردانده و همهی تلاشش را میکند اشتباهش را جبران کند. او در نهایت موفق میشود اعتمادبهنفسش را پیدا کند و با یکی از همکلاسیهایش دوست میشود.
این فیلم حاوی موقعیتهای ترسناکی است که ممکن است برای کودکان کوچکتر آزاردهنده باشد. خانهی دایی جاناتان بزرگ و ترسناک است. او دنبال ساعتی میگردد که در دیوارهای خانه است. لوئیس آیزک را از دنیای مرگ برمیگرداند. همسرش در قالب همسایهشان زندگی میکرده و بعد مشخص میشود او را کشتهاند. مادر لوئیس که به خوابش میرفته درواقع مادرش نبوده و همسر آیزک برای اهداف شومش از لوئیس سوءاستفاده میکرده است. در این فیلم از واژههای توهینآمیز هم استفاده میشود. تماشای این فیلم برای کودکان کوچکتر از 13 سال پیشنهاد نمیشود. برای نوجوانهای 13 تا 15 سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که آن را با همراهی والدین خود تماشا کنند تا در صورت نیاز امکان گفتوگو داشته باشند.
چکیده داستان
بعد از مرگ پدر و مادر لوئیس در یک تصادف رانندگی، او به خانهی داییاش میرود. دایی جاناتان یک جادوگر است و لوئیس هم کمکم شروع میکند به یاد گرفتن جادوگری. جاناتان به او میگوید درِ یک کمد را باز نکند. او در مدرسه دوستی ندارد و برای اینکه تاربی با او دوست شود، او را به خانهشان میبرد و تاربی درِ کمد را باز میکند. کتابی داخل کمد است که با کمک آن میشود مردهها را زنده کرد. لوئیس با کمک کتاب روح آیزک، دوست دایی جاناتان و یک جادوگر بزرگ را به خانه برمیگرداند. آیزک میخواهد با کمک یک ساعت جادویی و کلیدی که از استخوان انسان درست شده است، دنیا را به عقب برگرداند و کاری کند هیچ کسی به دنیا نیاید، ولی لوئیس و جاناتان و فلورنس با کمک هم جادوی آیزک را خنثی میکنند.
فرصتهایی برای گفتگو
به نظرتان جادوها واقعی هستند؟
تا به حال این تجربه را داشتهاید که به مدرسهی جدیدی بروید و دوستی نداشته باشید یا همکلاسی تازهای داشته باشید که احساس تنهایی میکند؟ بهترین کار در این موقعیت چیست؟