
فیلمی عروسکی دربارهی پناه گرفتن عروسکها در یک خانه باغ، تلاش برای برملا کردن راز کلاهبرداری وکیل و جلوگیری از قطع درختان باغ همراه با تلاش و همدلی
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
فیلم عروسکی دربهدرها، دربارهی تعدادی از عروسکها است که قصد رفتن به خانهی مادربزرگه را دارند و به اشتباه وارد باغ فرد دیگری میشوند. توفان، نگهبان باغ، که تنها برای چند روز به جای عموی خود مسئول نگهداری از باغ است، با عروسکها مواجه میشود. او که در ابتدا حسابی ترسیده است، کمکم با عروسکها دوست میشود و این دوستی سبب میشود تا با کمک و همکاری هم اجازه ندهند آقای وکیل باغ را به صورت پنهانی بفروشد. توفان و لیلی با مهربانی در حل مشکلات عروسکها سهیم میشوند و همچنین با خشک کردن و قطع درختان باغ مخالفت میکنند. در دل داستان شخصیتها با استفاده از مهارتهای حل مسئله، مسئولیتپذیری، دوستی و مشارکت، دردسرهای پیش روی خود را مدیریت میکنند.
در فیلم موقعیتهایی از ترس وجود دارد که ممکن است برای کودکان کوچکتر دلهرهآور باشد؛ ظاهر عروسکها ترسناک است. توفان با دیدن آنها در شبی تاریک بیهوش میشود و در ادامه با تفنگ آنها را تهدید میکند. خریدار خانه بارها در باغ عروسکها را میبیند و از ترس بیهوش میشود و فکر میکند در خانه جن وجود دارد. عروسکها نقشه میکشند تا خریدار خانه را بترسانند. همسر وکیل با وردنه او را میزند. وکیل، بچه گربهای را در حیاط خانه پرت میکند. او قصد دارد با خشک کردن درختهای باغ، خریدار را راضی به خریدن خانه کند. خریدار خانه از ترس درون استخری پر از آب سقوط میکند. همچنین شخصیت سگ در داستان نشانههایی از زن ستیزی را در کلام خود دارد و شخصیتهای مؤنث را ضعیفه خطاب میکند. موضوع ازدواج و علاقه موش به گربه در داستان مطرح میشود که در دنیای کودکان معنادار نیست. تماشای این فیلم برای کودکان زیر 8 سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان بین 8 تا 10 سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که آن را با همراهی بزرگترها تماشا کنند تا فرصت داشته باشند در صورت نیاز با هم گفتگو کنند.
چکیده داستان
توفان مردی روستایی است که در غیاب عمویش از خانه باغ بزرگی مراقبت میکند. یک شب بارانی، عروسکهای مختلفی که فکر میکنند به خانهی مادربزرگه آمدهاند به آنجا میروند. به تدریج عروسکهای دیگر هم مانند سقنقور، اسی گونزالس، مادر فولادزره، یه كتی، سامانتا و فردی به این خانه پناه میبرند. توفان که ترسیده است به تدریج، با عروسکها دوست میشود، با آنها درد و دل میکند و آنها برای حل مشکلاتشان به هم اعتماد میکنند. آنها میفهمند وکیل میخواهد با کلاهبرداری و در غیاب خواهرزادهی همسرش باغ را بفروشد.
فرصتهایی برای گفتگو
به نظر شما چرا لیلی بر خلاف سایر شخصیتها از عروسکها نمیترسید و خیلی سریع با آنها دوست شد؟
شما در کدامیک از موقعیتهای داستان ترس را تجربه کردید؟
کدامیک از عروسکها برای شما جذابتر بود؟ کدام ویژگی این عروسک را دوست دارید؟