
فیلمی عاشقانه دربارهی تلاش دختر و پسری جوان برای رسیدن به خواستهها و هدفهایشان، مواجهه با موانع و تلاش برای تجربهی پیروزی
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
این فیلم ماجرای پسری است که میخواهد در مسابقههای موتورسواری قهرمان شود تا بتواند با پول جایزه، مغازهای که دارند را از فروش نجات بدهد و بدهیهای خانوادهاش را پرداخت کند. او عاشق دختر پولداری میشود که از زندگی خانوادگیاش راضی نیست. پدر دنیز موافق رابطهی آنها نیست و اِسه برای شرکت در مسابقه باید قطعات موتورش را که در تعمیرگاه است پس بگیرد، ولی هیچ پولی ندارد. این فیلم تقابل دو زندگی کاملاً متفاوت را نشان میدهد. دختر جوان پولداری که خانوادهای از هم پاشیده دارد و پسر بیپولی که غرق در مشکلات مالی است. آنها سعی میکنند کنار هم باشند، به هم روحیه بدهند و همدیگر را تشویق کنند. اِسه از دنیز میخواهد در آزمون ورودی دانشگاه موسیقی شرکت کند و دنیز به خاطر او این کار را میکند. اِسه برای کم کردن بار مالی خانوادهاش تا پای مرگ هم میرود.
در فیلم موقعیتهای خشن و ترسناکی وجود دارد؛ موتورسوارها حرکتهای خطرناکی با موتور انجام میدهند که ممکن است جانشان را به خطر بیندازد. شخصیتها گاهی از کلمات و عباراتی توهینآمیز استفاده میکنند. در یکی از موقعیتها که چیزی تا مسابقه نمانده و قطعههای تعمیرشدهی موتور اِسه دست تعمیرکار است، اِسه و برادرش تصمیم میگیرند قطعهها را بدزدند و بعد از پیروزی در مسابقه پولش را به تعمیرکار بدهند. دنیز ناخواسته وارد این موضوع میشود و به آنها کمک میکند تا فرار کنند. شخصیت اصلی روی بدنش تتو دارد. علاوهبر آن رابطهای عاشقانه بین شخصیت زن و مرد فیلم به وجود میآید. نسخهی اصلی فیلم 21 دقیقه بیشتر از نسخهی نماوا است و به همین خاطر بعضی از صحنهها نامفهوم باقی میمانند. تماشای این فیلم برای نوجوانهای کوچکتر از 15 سال پیشنهاد نمیشود. برای نوجوانهای 5 تا 17 سال نیز با همراهی والدین پیشنهاد میشود تا در صورت نیاز امکان گفتوگو داشته باشند.
چکیده داستان
اِسه موتورسوار بیپول ولی ماهری است که اسم موتورش را بشقابپرنده گذاشته است. دنیز هم دختر تاجر بسیار ثروتمندی است که خالکوبیِ بشقابپرنده روی دستش دارد. آنها تصادفی همدیگر را ملاقات میکنند، و بشقابپرنده نقطهی اشتراک و شروع رابطهی آنها میشود. پدر دنیز با رابطهی آن دو مخالف است. اِسه باید در مسابقهی موتورسواری شرکت کند تا بدهی خانوادهاش را بپردازد. او با اینکه دردی را در قفسهی سینهاش احساس میکند، با همهی توانش مسابقه میدهد. بعد از مسابقه دنیز به آمبولانس زنگ میزند، ولی بشقاب پرندهای دنبال اِسه آمده است و قرار است او را با خود ببرد.
فرصتهایی برای گفتگو
آیا شما هم هدفی دارید که برای رسیدن به آن تلاش کنید؟ دربارهی هدف خود و تجربهی تلاش برای رسیدن به آن تعریف کنید.
به نظر شما نیت شخصیتهای فیلم کار اشتباه آنان مانند دزدی قطعات موتور را توجیه میکند؟ فکر میکنید آنها برای رسیدن به خواستهشان چه کاری میتوانستند انجام دهند؟