این فیلم لایو اکشن (ترکیب انیمیشن کامپیوتری با تصاویر واقعی)، داستان پیرمردی است که داستانهای شاهنامه را نقالی میکند ولی کمکم همهی تماشاگرانش را از دست داده و دیگر کسی نیست که به داستانهای شاهنامه علاقهمند باشد. طی ماجراهایی، عروسکهای داستانها جان میگیرند و تلاش میکنند پیرمرد را که از فرط غصه به خاطر گم شدن عروسک رستم، در بستر بیماری افتاده، نجات دهند و مردم را به تماشای نقالی ترغیب کنند. نوهی پیرمرد، گلپری، که در کودکی با این شخصیتها بزرگ شده، ولی به تدریج علاقهاش به آنها را از دست داده، در پایان داستان با عروسکها همراه میشود. فیلم سعی دارد به کودکان این پیام را انتقال دهد که ما با نیروی تخیلمان اتفاقات را میآفرینیم و اگر بخواهیم میتوانیم آنها را تغییر دهیم. فیلم چندین صحنه و موقعیت خشن و ترسناک دارد؛ از جمله ظاهر و رفتارهای اژدهاک که عروسکها را میدزدد و آنها را به آهن تبدیل میکند و صحنههای تعقیب و گریز فراوان بین شخصیتهای خوب و بد داستان. همچنین، اشاراتی که به شخصیتهای شاهنامه میشود، برای مخاطب کوچکتر که ممکن است با داستانهای شاهنامه آشنایی نداشته باشد، قابل درک نیست. پرداختن به زندگی پوچ امروزی و از یاد بردن خاطرات گذشته و تاریخ ایران یا از بین رفتن فرهنگ گذشته که درونمایهی اصلی این فیلم است، موضوع کودکانهای نیست. تماشای این فیلم برای کودکان زیر ۷ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۷ تا ۹ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که فیلم را با حضور و همراهی والدین تماشا کنند تا هم احساس امنیت کنند و هم فرصت گفتگو دربارهی موضوعات فیلم را داشته باشند.
داستان این فیلم در مورد پیرمردی است که به حرفهی نقالی مشغول است و ابزار کارش، عروسکهای شخصیتهای شاهنامهاند. گلپری نوهی پیرمرد نقال است که دیگر علاقهای به شخصیتها و داستانهای شاهنامه ندارد اما با جان گرفتن این عروسکها زندگیاش تغییر میکند. اسی پلنگ، صاحب اسباببازیفروشی، به دستور اژدهاک، بعضی از عروسکهای شاهنامه را میدزدد و بقیهی عروسکها با کمک گلپری سعی میکنند رستم را برگردانند.
به نظر شما عروسکها چطور میتوانستند گلپری را به همراهی با خودشان راضی کنند؟ فکر میکنید پیام این فیلم چه بود؟ این فیلم شما را به شخصیتها و داستانهای شاهنامه علاقهمند کرد؟ اگر شما میخواستید بچهها را به داستانهای شاهنامه علاقهمند کنید داستان را چطور مینوشتید؟ یا اصلاً چهجور فیلمی میساختید؟