
فیلمی انیمیشنی و فانتزی دربارهی دختری از خانوادهای جادوگر، تبعید خانواده به سرزمینی بیبازگشت و اتحاد دختر با دشمنش برای نجات آنها
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
این انیمیشن کامپیوتری سهبعدی، چهارمین قسمت از سری فیلمهای ملکهی برفی است. در این قسمت، خانوادهی گِردا بالاخره توانستهاند دور هم جمع شوند، اما پادشاه هارولد که بخش بزرگی از خانوادهاش را به دلیل جادوگریهای ملکهی برفی از دست داده، جادوگران شهر، از جمله خانوادهی گِردا را فریب میدهد تا به سرزمینِ غیرقابل بازگشتِ آینهها بروند. گِردا که جادوگر نیست و در شهر مانده، متوجه این فریب میشود و در طول فیلم، برای بازگرداندن خانوادهاش، به همراه روح ملکهی برفی و ترولها و دیگران تلاش میکند. با وجود اینکه قدرت جادویی گِردا تا لحظات پایانی فیلم فعال نمیشود، اما مهربانی، روحیهی همدلانه و دلسوزانهی او باعث میشود بسیاری از آدمها و موجودات به او کمک کنند تا از پس موقعیتهای دشوار بربیاید و حتی در نهایت، پادشاه هم به او کمک میکند تا خانوادهاش و جادوگران را از سرزمین آینهها نجات دهد. ملکهی برفی که مسبب اصلی تمام این اتفاقات است، در همراهی با گِردا، بسیاری از صفات مثبت انسانها، مثل کمک کردن، بخشیدن و ازخودگذشتگی را از او یاد میگیرد. همچنین گِردا متوجه میشود که در لحظاتی از زندگی باید به یکدیگر اعتماد کرد؛ حتی اگر کسی که به او اعتماد میکند، دشمن سابقش باشد.
در این فیلم با صحنههای ترسناک و خشن زیادی مواجه میشویم؛ مانند شلیک توپ توسط مأموران پادشاه به سمت گِردا و دوستانش، استفاده از شمشیر، حملهی دزدان دریایی، خطر غرق شدن در مواد مذاب، و مبارزهی پادشاه با رولی و گِردا به وسیلهی یک سلاح بزرگ و غولپیکر، اما همهی این صحنهها ختم به خیر میشوند. بین گِردا و رولی از طرفی و بین کای و آلفیدا از طرف دیگر، لحظاتی احساسی به وجود میآید، اما بسیار کوتاه و گذرا است. تماشای این فیلم برای کودکان زیر ۷ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۷ تا ۹ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که آن را با همراهی والدین تماشا کنند تا هم احساس امنیت کنند و هم فرصت داشته باشند در صورت نیاز با هم گفتوگو کنند.
چکیده داستان
پادشاه هارولد به دلیل ضربهای که از جادوگرها خورده، تصمیم میگیرد تمام جادوگران شهر را به سرزمین آینهها بفرستد؛ جایی که ملکهی برفی در آنجاست و غیرقابل بازگشت است. او برای این منظور فراخوان میدهد که هر کس قدرت جادویی دارد به قصر بیاید و در ازای به دست آوردن طلا و شغلی در قصر پادشاه، توانایی خود را نشان دهد. خانوادهی گِردا به همراه دیگر جادوگران، فریب میخورند و به قصر میروند و شاه آنها را به سرزمین آینهها میفرستد. گِردا چون قدرت جادویی ندارد، همراه خانوادهاش نمیرود و همین باعث میشود که بتواند برای نجات خانوادهاش و دیگر جادوگران تلاش کند. روح ملکهی برفی توسط جادوی یکی از جادوگران از سرزمین آینهها خارج میشود و به کمک گِردا میآید. آنها باید پادشاه ترولها را پیدا کنند؛ او تنها کسی است که کلید دروازهی سرزمین آینهها را دارد.
فرصتهایی برای گفتگو
به نظر شما گِردا چگونه توانست به ملکهی برفی اعتماد کند؟ برای شما پیش آمده به کسی که دوست شما نیست اعتماد کنید؟
فکر میکنید دلیل تأکید پادشاه روی پیشرفت علم و دانش و مخرب بودن قدرتهای جادویی چه بود؟
به نظرتان شخصیتهای مثبت فیلم چه ویژگیهایی داشتند که به آنها در رسیدن به هدف کمک میکرد؟