داستان این انیمیشن کامپیوتری دربارهی فردی قدرتمند و افسانهای به نام میمونشاه در چین است که توسط بودای بزرگ، بابت رفتارهای زشتش طلسم شده تا به مدت ۵۰۰ سال در غاری زیر یک کوه به خوابی عمیق برود. میمونشاه که بابت قدرتش مغرور شده بود، تبعید میشود تا متوجه شود تواضع، اصلی مهم و تأثیرگذار در ساختن شخصیت یک قهرمان است. روزی پسربچهای راهب به نام لیوئر که دختربچهای را از دست غولهای کوهستانی نجات داده، به همان غار پناه میبرد و باعث بیدار شدن میمونشاه میشود. حضور لیوئر و دختربچه باعث میشود که به مرور، میمونشاه از فردی مغرور و خودخواه به فردی متواضع و از خودگذشته تبدیل شود. او در کنار آنها یاد میگیرد که به دیگران نیز اهمیت بدهد و تواضع و از خودگذشتگی میتوانند او را به قهرمانی واقعی تبدیل کنند. فیلم با نشان دادن رابطهی لیوئر و میمونشاه و تغییراتی که در شخصیتهایشان رخ میدهد، به موضوعاتی چون اهمیت تواضع، فداکاری، دوستی، کار گروهی، و داشتن شجاعت برای انجام کارهای درست میپردازد. فیلم با مضمون افسانهایاش و با حضور انواع خدایان و هیولاهای ترسناک، پر از صحنههای زدوخورد است. صحنهها و موقعیتهایی مثل جنگ میمونشاه با خدایان بودایی در آسمان و جنگش با جادوگر ترسناک، تبدیلشدنهای امپراتور آسمان به موجودات دیگر، چهرهی ترسناک غولهای کوهستان و دزدیدن بچههای انسانها، مرگ پدر و مادر لیوئر در راه نجات او، صدمههایی که میمونشاه در جنگهایش میبیند و دستبند دردناک روی دستش، ممکن است برای کودکان کوچکتر و حساس بسیار دلهرهآور باشند. میمونشاه و خوکی که قبلاً امپراتور آسمان بوده، از ناسزاهای زیادی استفاده میکنند. از طرفی، درک حال و هوای افسانهای فیلم و رابطهی میان خدایان و بودا، ممکن است برای بعضی از کودکان کوچکتر سخت و گیجکننده باشد. تماشای این فیلم برای کودکان زیر 11 سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان 11 تا 13 سال نیز تماشای آن به همراه والدین پیشنهاد میشود تا فرصت کافی برای گفتگو دربارهی موضوعات داستان را داشته باشند.
داستان دربارهی فردی مغرور و قدرتمند به نام میمونشاه است که در نبردی موفق میشود تمام خدایان افسانهای چین را شکست دهد. اما بودا که از غرور او ناراضی است، او را به مدت ۵۰۰ سال زیر یک کوه یخی به نام کوه هفت عنصر زندانی میکند. بعد از گذشت سالها، غولهای کوهستانی به قدرت میرسند و با حمله به کاروانها و شهرها، بچههای انسانها را میدزدند تا برای قربانی کردن نزد یک هیولای جادوگر ببرند. روزی پسرکی راهب، دختربچهای را از چنگ غولها نجات میدهد و به همان غار میمونشاه پناه میبرد. در همین زمان، ناگهان طلسم میمونشاه باطل شده و او آزاد میشود. بچهها با میمونشاه همراه میشوند تا از کوهستان به سلامت عبور کنند.
به نظرتان این فیلم چینی با نمونههای آمریکایی خودش چه تفاوتهایی دارد؟ شما کدام را بیشتر میپسندید؟ این میزان از هیولاها و خشونتهای موجود در فیلم را چگونه دیدید؟ آیا باعث شده بودند داستان جذابتر به نظر بیاید؟ به نظرتان قدرت داشتن برای فردی تأثیرگذار بودن کافی است؟ چطور لیوئر و دخترک به تغییر رفتارهای میمونشاه کمک کرده بودهاند؟