
فیلمی انیمه و فانتزی دربارهی دختری تنها و غمگین با عشقی یکطرفه به همکلاسیاش، مواجه شدن او با احساساتش، پذیرش آنها و تجربهي عشق واقعی
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
این فیلم انیمه دربارهی دختری نوجوان به نام میو است که مادرش او را ترک کرده و از این بابت خشمگین و افسرده است. تنها دلخوشی میو عشقی یکطرفه و پرشور است که نسبت به همکلاسیاش، هینوده، دارد. او امیدوار است با دریافت عشق متقابل هینوده، بر احساس تنهایی و خواستنی نبودنش غلبه کند، اما وقتی از سمت هینوده هم طرد میشود در ناامیدی و غم فرو میرود. میو طی اتفاقی تبدیل به گربه میشود و در بدن گربه میتواند هرچقدر میخواهد کنار هینوده بماند. تبدیل شدن به گربه راه فرار او از واقعیت تلخی است که تجربه میکند و به همین دلیل تصمیم میگیرد همیشه گربه بماند، اما مسیر اتفاقات و تلاش دوستانش به او کمک میکند تا با احساساتش روبهرو شود و آنها را بپذیرد. فیلم نشان میدهد فرار از گذشته و احساسات ناخوشایندی که تجربه کردهایم، تغییری در زندگی ایجاد نمیکند و تنها با پذیرش خود و احساسات گاه متناقضمان است که میتوانیم خود را دوست داشته باشیم و دوست داشته شویم.
فضای جادویی فیلم و رنج و دردی که میو تجربه میکند میتواند برای کودکان ترسناک و آزاردهنده باشد. مادر میو او را ترک کرده و او احساس تنهایی و بیکسی میکند. رفتار میو در مدرسه عجیب به نظر میرسد و آنجا هم مورد بدرفتاری و آزار همکلاسیهایش قرار میگیرد. در جزیرهی گربهها موجوداتی نیمهانسان که ظاهری شبیه گربه و روحیهای افسرده دارند زندگی میکنند. میو به خاطر ناامیدی از شرایطش تصمیم میگیرد همیشه گربه بماند و وقتی منصرف میشود به نظر میرسد دیر شده است؛ هرچند او در نهایت به صورت انسانیاش برمیگردد. داستان فیلم دربارهی عشق میو به همکلاسیاش است و موضوعات و گفتگوهای مربوط به عشق در طول فیلم جریان دارد. شخصیتهای دختر فیلم دامن یا شلوارک پوشیدهاند و با وجود اینکه لباسهایشان حاوی بار جنسی و بزرگسالانه نیست، در نسخهی دوبلهی سایت فیلیمو همهی صحنههای مربوط به آنها کشیده شدهاند تا پاهایشان معلوم نباشد. تماشای این فیلم برای کودکان کوچکتر از ۱۱ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۱۱ تا ۱۳ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که آن را با همراهی بزرگترها تماشا کنند تا فرصت داشته باشند دربارهی موضوعات داستان با هم گفتگو کنند.
چکیده داستان
میو دختری نوجوان است که با پدر و نامادریاش زندگی میکند. مادر او خانه را ترک کرده و میو از رفتنش خشمگین و افسرده است. او به یکی از همکلاسیهایش به نام هینوده علاقه دارد و هر روز به روشهای مختلف دور و بر او میچرخد و بهطور غیرمستقیم به او ابراز علاقه میکند. هینوده هر بار او را طرد میکند ولی میو دستبردار نیست. او شبی با گربهای ماسکفروش آشنا میشود و از او نقابی میگیرد که با زدن آن به صورتش تبدیل به گربهای سفید میشود. او در بدن گربه هر روز به خانهی هینوده میرود و با او وقت میگذراند. میو که در بدن گربه میتواند همیشه کنار هینوده باشد، تصمیم میگیرد گربه باقی بماند و ماسکفروش هم که میخواهد طول عمر میو را برای خودش نگه دارد از این تصمیم استقبال میکند. بالاخره روزی هینوده متوجه میشود که گربه همان میو است و تلاش میکند او را دوباره به بدن انسانیاش برگرداند.
فرصتهایی برای گفتگو
دوستان میو او را به خاطر عشق یکطرفهاش به هینوده سرزنش میکردند. شما اگر جای میو بودید چه کار میکردید؟
فکر میکنید چه چیزی در هینوده توجه میو را جلب کرده بود؟ چقدر از این احساس عاشقانه به شرایط خود میو مربوط میشد؟
به نظرتان عشق در انیمیشنهای ژاپنی یا انیمهها با عشق در سایر انیمیشنها چه تفاوتهایی دارد؟ به طور کلی در روابط آدمها با یکدیگر یا شخصیتپردازیها، تفاوتی بین انیمهها و سایر انیمیشنها میبینید؟