داستان این فیلم سینمایی دربارهی پسری به نام ویل هانتینگ است که روزها در دانشگاه ام.آی.تی نظافتچی است و شبها را با دوستش در کلابها میگذراند. ویل، نبوغ بالایی در ریاضیات و به ذهن سپردن سریع مطالب دارد، اما به شکل مرموزی از به کار انداختن نبوغش در جهت درست پرهیز میکند. روزی ویل با حل یک مسئلهی ریاضی دشوار، توجه استاد بزرگی را به خود جلب میکند و او نیز ویل را با روانشناسی به نام شان آشنا میکند تا به او در پرورش و بروز استعدادهایش کمک کند. ویل که تصمیماتش را بر این مبنا میگیرد که ثروت و علم به تنهایی میتوانند باعث خوشبختی او شوند، پس از آشنایی با شان متوجه میشود که برای داشتن یک زندگی شاد و موفق، افراد باید به تعهدات فردی و اجتماعیشان نیز پایبند باشد. همچنین، او و دوستانش به ویل کمک میکنند تا با اعتمادبهنفس، کارهایی را که در توان دارد انجام دهد، از تغییرات پیشبینینشده نترسد و به مرور موانع را از میان بردارد. فیلم با نشان دادن شخصیتهای مختلف و رفتارها و انتخابهای آنها در شرایط حساس، به موضوعاتی چون همدلی، ارتباط عمیق میان دوستان وفادار و توجه آنها به یکدیگر و اهمیت صداقت میپردازد. ویل و دوستانش با وقتگذرانی در کلابها، از زبانی بیادبانه در صحبت کردنهایشان استفاده کرده و با دیگر جوانان محله دعوا میکنند. در طول فیلم آنها بارها در حال نوشیدن مشروبات الکی، سیگار کشیدن و تمایل به برقراری ارتباط با دخترانی که لباسهایی کوتاه با یقههای باز بر تن دارند دیده میشود. گاهی نیز بوسههایی میان آنها رد و بدل میشود که در نسخهی دوبله حذف شدهاند. تماشای این فیلم برای نوجوانان زیر ۱۴ سال پیشنهاد نمیشود. برای نوجوانان ۱۴ تا ۱۶ سال نیز در صورتی پیشنهاد میشود که فیلم را همراه بزرگترها تماشا کنند تا فرصت گفتوگو دربارهی موضوعات داستان را داشته باشند.
داستان دربارهی ویل هانتینگ، پسر جوانی است که بیشتر وقت خود را با پسری به نام چاکی و دیگر دوستانش در کلابها میگذارند و روزها نیز در دانشگاه معتبر ام.آی.تی به عنوان نیروی نظافتچی کار میکند. ویل که فردی بامطالعه و عاشق حل مسائل ریاضی است، روزی در راهروی دانشگاه سؤالی را روی تابلوی اعلانات میبیند و همان جا حلش میکند. یک استاد بزرگ ریاضی به نام جرالد لامبو که طراح آن سؤال بوده، به دنبال حلکنندهی مسئلهاش بین دانشجویان ریاضی میگردد و به ویل هانتینگ نظافتچی میرسد. استاد جرالد که متوجه نبوغ عجیب ویل میشود، سعی میکند به او نزدیک شود و استعدادهایش را شکوفا کند، اما متوجه میشود که ویل به جرم بزهکاری در حال محاکمه در دادگاه است. جرالد با پافشاری بر اینکه ویل نابغه است و میتواند فردی موفق و مفید برای جامعه باشد، رأی قاضی را برای آزادی مشروط او میگیرد، اما پس از مدتی متوجه میشود ویل پسری نافرمان و عصیانگر است و برای همین، از دوست قدیمی روانشناسش، دکتر شان کمک میگیرد تا بتواند او را راضی به همراهی کند.
به نظر شما چگونه دوستان در این فیلم، مانع تصمیمات اشتباه یکدیگر میشوند؟ آیا روابط میان آنها واقعی است؟ چگونه شخصیتهای این فیلم توانستند مفاهیمی همچون همدلی، دوستی و صداقت را نشان دهند؟ هر کدام از شخصیتها چه خصوصیت بارزی داشت؟ نظرتان دربارهی نوشیدن مشروبات الکی و استفاده از مواد مخدر در سنین نوجوانی چیست؟ آیا چنین رفتارهایی عواقبی در پی دارند؟