داستان این فیلم سینمایی در مورد پسری به نام وحید است که با عروسکی سخنگو به نام پاتال آشنا میشود و با کمک او میتواند آرزوهای خودش و دوستانش را برآورده کند. وحید که از رفتارهای والدینش شاکی و خسته است، آرزو میکند جای او با پدرش عوض شود. او و خواهرش در طول یک روز جای پدر و مادرشان قرار میگیرند و با سختیهای زندگی بزرگترها و مسئولیتهای مختلفی که به عهدهی آنهاست مواجه میشوند. آنها از پسِ انجام این مسئولیتها برنمیآیند و همهی زندگی را به آشوب و بینظمی میکشانند. در نهایت متوجه میشوند بهتر است همه چیز به شکل قبل تغییر کند و آنها دوباره به کودکی شاد و رهایشان برگردند. به نظر میرسد فیلم با همذاتپنداری با والدین، خواسته به کودکان یادآوری کند که بودن جای بزرگترها کار سادهای نیست و خوب است از موقعیتی که در جایگاه کودک دارند، لذت ببرند و پا در کفش بزرگترها نکنند. فیلم سرشار از گفتگوها و موقعیتهای بزرگسالانه است. رفتارها و گفتگوهای بین کودکان، وقتی جای والدینشان قرار میگیرند، بزرگسالانه و تداعیکنندهی کلیشههای جنسیتی است. جهان کودکی مورد اشاره در فیلم هم بیشتر از منظر بزرگسالان و برای آنها همدلانه است. بزرگترها ممکن است با دیدن فیلم با والدین همذاتپنداری کنند و کودکان بیشتر باید درس عبرت بگیرند. همچنین، فیلم چند صحنهی خشن و ترسناک دارد؛ از جمله صحنهی ظاهر شدن پاتال و دعواها و زدوخوردهای زیاد بین کودکان و بزرگترها. تماشای این فیلم برای کودکان زیر ۷ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۷ تا ۹ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که فیلم را با همراهی والدین تماشا کنند تا فرصت داشته باشند در صورت نیاز با والدین گفتگو کنند.
وحید که آرزوهای ناممکنی در سر دارد، با موجودی عجیب به نام پاتال آشنا میشود که از میان یک کرهی جغرافیا که مادرش برای او خریده، بیرون میآید و میتواند آرزوهای او را برآورده کند. پاتال به شرط آنکه وحید اجازه بدهد او به سرزمین اصلیاش برگردد، میپذیرد آرزوهای ناممکن اما کوچک او را محقق کند. با کمک نیروی شگفتانگیز پاتال، آرزوهای وحید، خواهرش شیرین، دوستانش محسن و حمید برآورده میشود. وحید بهجای پدر به اداره میرود و پدر بهجای او به مدرسه میرود. مادر، دخترک کوچکی میشود و شیرین جای او را میگیرد. محسن اکنون هرچه بگوید بزرگترها اطاعت میکنند و برخلاف گذشته، همهی بزرگترها حمید را نهتنها از خوردن منع نمیکنند بلکه مدام به او دستور میدهند که بیشتر بخورد.
به نظر شما چرا بچهها دوست داشتند جای بزرگترها باشند؟ شما تا به حال همچین آرزویی داشتهاید؟ اگر آرزوهایتان برآورده میشدند، الان دوست داشتید چه آرزویی بکنید؟ چه راههایی به نظرتان میرسد که بچهها و والدین بتوانند نارضایتیشان از هم را به هم نشان دهند؟