این انیمیشن کامپیوتری سهبعدی، قسمت ششم از مجموعه فیلمهای پرنسس قو است. داستان فیلم دربارهی شاهدختی به نام آلیس است که دوست ندارد مانند مادربزرگش یک پرنسس قدیمی باشد و ادای احترام به لردها و آداب نوشیدن چای را بیاموزد، بلکه دوست دارد ماجراجویی کند و دنیا را ببیند. او به همراه لرد راجرز و با نقشهای که او کشیده، از قصر فرار میکند تا با هم به سفری دریایی بروند، اما سر از جزیرهای درمیآورند که هیولاهای گوشتخواری در آن زندگی میکنند. آلیس در آنجا با پسری به نام لوکاس آشنا میشود که از خانه فرار کرده است. او به آلیس و لرد راجرز کمک میکند تا از چنگ هیولاها نجات پیدا کنند. لوکاس که مدتها تنها در جزیره زندگی کرده، چیزهای زیادی به آلیس آموزش میدهد و به تدریج دوستیای بین آن دو شکل میگیرد. آلیس هم که با دور شدن از قصر، معنای عشق و اهمیت خانواده را درک کرده، به لوکاس دربارهی محبتِ از بین نرفتنی والدین میگوید و او را قانع میکند نزد آنان بازگردد. فیلم علاوه بر پررنگ کردن مفاهیمی چون کار گروهی، شجاعت و دوستی، این پیام را به همراه دارد که محبت و عشق والدین ماندگار است و با درک حمایت آنان، کودکان میتوانند شجاعت مواجهه با خطرات و موقعیتهای بحرانی را داشته باشند. فیلم صحنههای خشن و ترسناکی دارد. کشتی آلیس و لرد راجرز در طوفان گرفتار میشود و لرد آسیب میبیند. در جزیره هیولاهای گوشتخواری هستند که قصد شکار لرد راجرز و آلیس را دارند. آنها لرد را روی آتش میگذارند تا او را کباب کنند. یکی از هیولاها در لحظهی فرار از جزیره، آلیس را میدزدد. موقعیتهایی از مبارزه بین سنجابها و هیولاها و همچنین پرتاب تیر وجود دارد. در نسخهی دوبلهی موسسهی سینماژ، از کلمات و عبارات توهینآمیز زیادی استفاده شده و برخی از عبارات بهکاررفته نیز مربوط به دنیای بزرگسالان است. تماشای این فیلم برای کودکان زیر ۶ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۶ تا ۸ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که فیلم را همراه والدین تماشا کنند تا هم احساس امنیت کنند و هم فرصت داشته باشند در صورت نیاز با هم گفتوگو کنند.
والدینِ شاهدختی به نام آلیس، برای کمک به مردم یک روستا در ساخت پل، برای مدتی به سفر میروند. در این مدت، تقابل مادربزرگ که قصد دارد به آلیس آداب پرنسس بودن را بیاموزد، با لرد راجرز که فکر میکند آلیس باید دریانورد شود، آغاز میشود. آلیس که از کلاسهای خستهکنندهی مادربزرگ کلافه شده، به کمک لرد راجرز از قصر فرار میکند تا سفری دریایی را شروع کنند، اما خیلی زود کشتی آنها گرفتار طوفان میشود و همراه با موجها به جزیرهای میروند که هیولاهای گوشتخوار در آن زندگی میکنند. در این جزیره جان لرد راجرز و قورباغه که توسط هیولاها اسیر شدهاند، به خطر میافتد. اما آلیس با کمک پسری به نام لوکاس که از خانه فرار کرده و در جزیره زندگی میکند، نجات پیدا میکند و تلاش میکند با کمک او، لرد راجرز و قورباغه را نیز از چنگ هیولاها نجات دهد. در همین زمان، گارد سلطنتی که به دستور ملکه به دنبال پیدا کردن آلیس هستند، به جزیره میرسند و به این ترتیب، بعد از مبارزه با هیولاها موفق میشوند آلیس و لرد راجرز را نجات دهند.
کار گروهی چه تاثیری در نجات آلیس و لرد راجرز توسط گارد سلطنتی داشت؟ شما تا به حال تجربهی کار گروهی داشتهاید؟ چه تفاوتی با انجام کار به صورت فردی داشته؟ هر کدام چه مزایا و معایبی دارند؟ شما کدام را ترجیح میدهید؟ تا به حال موقعیتی را تجربه کردهاید که در آن احساس خطر کنید؟ در آن موقعیت چه کارهایی انجام دادهاید؟ فکر میکنید کمک گرفتن از دیگران تا چه اندازه میتواند ترس از خطر را کاهش دهد؟ لوکاس فکر میکرد والدینش به او علاقهای ندارند؛ فکر میکنید دلیل آن چه بود؟ چه چیزی سبب شد لوکاس متوجه شود اشتباه فکر میکرده است؟