پسر مریم فیلمی سینمایی دربارهی یک پسر نوجوان روستایی است که هنگام تولد، مادر خود را از دست داده است. تابلوی تازهی حضرت مریم که برای کلیسا آوردهاند، او را به یاد مادرش میاندازد و به کلیسا جذب میکند. او در کنار تحصیل، در کارهای بیرون از خانه نیز به پدرش کمک میکند اما هدفش این است که در آینده پزشک شود تا تجربهی تلخ او برای هیچ کس دیگری در روستا تکرار نشود. پسرک مسئولیتپذیر است و سعی میکند هر کاری را به بهترین شکل انجام دهد. او وقتی میبیند پیرمرد کشیش آسیب دیده، به کمکش میشتابد؛ مردم روستا نیز فارغ از تفاوتهای اعتقادیشان به کشیش تنها کمک میکنند. مراقبت از پیرمرد و قولی که به او میدهد، سنگینترین مسئولیتی است که تاکنون به عهده گرفته است و در این کار از دوست نابینای خود نیز کمک میگیرد. او در این راه، از دنیای کودکی فاصله میگیرد، تفاوتهای زبانی و اعتقادی انسانها را میبیند و دوستی و مسئولیتپذیری را تمرین میکند. در فیلم تفاوتهای اعتقادی انسانها و همزیستی مسالمتآمیزشان با تکیه بر اصول انسانی و اخلاقی به تصویر کشیده میشود. شخصیتها لهجهی ترکی یا ارمنی دارند و در صحنههای متعدد آیینهای مختلف ارمنیها نمایش داده میشود. فیلم صحنهی خشن و ترسناکی ندارد اما در موارد متعدد به مرگ مادر پسرک اشاره میشود. در یک صحنه کشیش از روی نردبان میافتد و آسیب میبیند و مرگ او با فرستادن یادگاریهایی برای پسرک معلوم میشود. ریتم کند فیلم ممکن است برای کوچکترها حوصلهسربر باشد. تماشای این فیلم برای کودکان کوچکتر از ۱۰ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۱۰ تا ۱۲ سال نیز در صورتی پیشنهاد میشود که فیلم را همراه والدین تماشا کنند تا فرصت داشته باشند در صورت نیاز با هم گفتگو کنند.
رحمان، مؤذن نوجوان روستا یک روز حین اذان گفتن، کشیش را میبیند که هنگام نصب صلیب روی بام کلیسا از نردبان میافتد و آسیب میبیند. رحمان کشیش را به بستر میبرد و از او مراقبت میکند. کشیش که مرگ خود را نزدیک میبیند و در روستا قوم و خویشی ندارد، از رحمان میخواهد تا به شهر رفته و برادرش را پیدا کند. این بزرگترین مسئولیتی است که تاکنون به رحمان سپرده شده است. رحمان با یک پسر ارمنی همسن خودش دوست میشود و به کمک خانوادهی او برادر کشیش را پیدا میکند و به روستا میبرد.
آیا برای دوست داشتن یکدیگر لزوماً باید شبیه باشیم؟ از تفاوتهای قومی و فرهنگی چه چیزهایی میتوان آموخت؟ آیا در خانه مسئولیتی بر عهده دارید؟ تاکنون چه مسئولیتهای دیگری را به خوبی انجام دادهاید؟ داوود، پسربچهی نابینا، ماشین ژرژ را از صدایش شناخت؛ چرا نابیناها معمولاً گوشهای تیزی دارند؟