این فیلم یک انیمیشن کامپیوتری سهبعدی است. داستان به تلاشهای پسر بچهی شجاعی به نام مایک میپردازد که به کمک دوستانش سعی میکند به روابط آسیبدیدهی پدر و پدربزرگش سر و سامانی بدهد ولی درگیر ماجرایی خطرناک روی کرهی ماه میشود. مایک که از سردی روابط پدربزرگش با بقیهی اعضای خانواده، بهخصوص با پدرش غمگین است، طی ماجراهایی مقابل میلیونری طمعکار و ماجراجو به نام کارسون قرار میگیرد. او مردی است که بدون توجه به اصول اخلاقی و با کسب ثروت فراوان، تجهیزاتی فوق مدرن و دانشمندانی توانمند را برای دستاندازی به منابع سایر کرات از جمله کرهی ماه و تسلط بر منابع عظیمی از انرژی به خدمت گرفته است. آنچه که حوادث را به سود مایک با دست خالی و تجهیزاتی ناچیز پیش میبرد، کمک و همراهی دوستانش، امی و مارتی و اعتماد و حمایت پدربزرگش به اوست. دانش مارتی، جسارت امی و خلاقیت مایک به همراه اعتماد پدر و پدربزرگ به این سه نوجوان، اعتمادبهنفس روبهرو شدن با کارسون را به آنها میدهد و در ادامهی این ماجراها اعضای خانواده نیز به هم نزدیکتر میشوند. در این داستان بر اهمیت خانواده و روابط گرم خانوادگی، دوستان خوب و تاثیر آنها بر موفقیت انسان، فداکاری و شجاعت و وطندوستی تأکید شده و طمعکاری، دروغ، خودخواهی و سرزنش دیگران با قضاوتهای یکسویه نکوهش شده است. در فیلم صحنههای خشن و ترسناک متعددی وجود دارد؛ مانند سردی و دوری کردن فرانک از پسرش و خانوادهی او و غم و اندوه ناشی از رفتار او در خانواده به خصوص برای مایک، حملهی تمساحها به بچهها، پرتاب شدن غافلگیرانهی موشک و روبهرو شدن مایک و امی و پدربزرگ با تجهیزات مدرن و عظیم کارسون در کرهی ماه و تهدیدهای پی در پی افراد توسط کارسون به مرگ. تماشای این فیلم برای کودکان زیر ۱۰ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۱۰ تا ۱۲ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که فیلم را همراه والدین تماشا کنند تا هم احساس امنیت کنند و هم فرصت داشته باشند در صورت نیاز با هم گفتگو کنند.
مایک پسری مهربان است که پدر و پدربزرگش را دوست دارد اما از بیتفاوتی و سردی پدربزرگ نسبت به پدر و نوههایش خیلی ناراحت و دلخور است. چیزی که بیشتر مایک را آزرده میکند این است که هیچ یک از اعضای خانواده علت این رفتار عجیب را نمیداند. در شرایطی ویژه، وقتی مرد ثروتمندی به نام کارسون، فرود فضانوردان ناسا بر کرهی ماه را کتمان میکند، فضانوردان ناسا تصمیم میگیرند به ماه سفر کنند و با ارائهی فیلمی از خود به همراه پرچم کشورشان، این تردید را برای همهی مردم رفع کنند. برای عملی شدن این سفر، فضانوردان کهنهکاری که اولین سفرکنندگان به ماه بودهاند، به یاری فضانوردان جوان میشتابند و یکی از آنها فرانک، پدربزرگ مایک است. این اتفاق فرصتی برای آغاز مجدد و ساختن رابطهای دوستانه میشود. اما خرابکاریهای کارسون، که به دنبال کسب منافع شخصی است، رابطهی نوپای پدر و پسر را متزلزل میکند و مایک را وادار میکند تا دست به کار شده و مانع از فاصله گرفتن آنها شود.
به نظر شما اگر بین اعضای یک خانواده اختلافی در بگیرد، بهترین راه برای رفع اختلاف و کدورت چیست؟ دلیل فرانک برای ترک خانواده و زندگی تنها و دور از خانواده برای شما قابل قبول بود؟ اگر شما جای فرانک بودید چکار میکردید؟ چه چیزی رابطهی اسکات و پدرش فرانک را بهبود بخشید؟ آیا این اتفاق میتوانست زودتر بیفتد؟