گودزیلا: شهر در خط مقدم یک انیمهی کامپیوتری علمیتخیلی و دومین قسمت از سهگانهی گودزیلاست. در این قسمت، در ادامهی گودزیلا: سرزمین هیولاها، بازماندگان موجهای سهمگین گودزیلا سعی میکنند دوباره عزمشان را جزم کنند و با تجهیزات بهتر به مصاف گودزیلای غولپیکر بروند. آشنایی با گونهی جدیدی از انسانهای هوشمند، آنها را به شهر مکاگودزیلا (گودزیلای ماشینی) میرساند؛ شهری که با تکثیر و تکامل فناوری هوشمند نانوفلز ایجاد شده است؛ فناوریای که بیلوسالودوئیها برای مقابله با گودزیلا به زمین آورده بودند. اما هاروئو با پی بردن به ماهیت اهریمنی نانوفلز متوجه میشود این فناوری پس از نابودی گودزیلا خود به گودزیلای جدیدی بدل خواهد شد. هاروئو با حفظ روحیه و ایستادگی نقش فرماندهی خود را به خوبی ادامه میدهد و در لحظههای دشوار به ندای درونش گوش میدهد. این قسمت از فیلم هم با نمایش ایستادگی و فداکاری مردان و زنان مبارز، بر تلاش، پشتکار و کار گروهی تأکید میکند. در این قسمت هم صحنههای پرتنشی از مبارزهی انسانها با گودزیلا همراه با شلیک پیاپی گلوله و توپ و انفجارهای عظیم وجود دارد. گودزیلا چند بار تلاش میکند انسانها را با پرتو لیزر هدف قرار دهد اما با هوشمندی و سرعت واکنش انسانها ناکام میماند. علاوه بر نماهای نزدیک از گودزیلا و خطوط الکترومغناطیسی پیرامون آن، تبدیل تدریجی انسانها به نانوفلز نیز ممکن است باعث ترس یا اضطراب کوچکترها شود. استفاده از عبارتهای توهینآمیز بیشتر از قسمت قبلی است و دو کلمهی لعنتی و عوضی بارها به کار میروند. موضوع نجات زمین و نسل بشر مربوط به دنیای بزرگسالی است؛ هرچند میتواند برای نوجوانان قابل ارتباط باشد. به علاوه، اشارات متعددی به تقدیم جسم برای هدف والاتر در فیلم وجود دارد. تماشای فیلم برای کودکان و نوجوانان کوچکتر از ۱۳ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان و نوجوانان ۱۳ تا ۱۵ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که فیلم را با حضور بزرگترها ببینند تا بتوانند دربارهی ترسها و نگرانیهایشان با هم گفتگو کنند.
پس از آنکه گودزیلای غولپیکر همهی سفینهها را نابود کرد، بازماندگان تلاش میکنند تا با سیارهی مادر ارتباط برقرار کنند. آنها با گونهی جدیدی از انسانها آشنا میشوند که با وجود زندگی بدوی، از هوش بالایی برخوردارند. سرنیزههای آنان از نانوفلز است؛ فناوری پیشرفتهای که بیلوسالودوئیها برای مقابله با گودزیلا به زمین آوردند. نانوفلز حالا خود را تکثیر کرده و یک شهر نانوفلزی ساخته است. با به دست گرفتن کنترل شهر نانوفلزی، بازماندگان با سفینهی مادر ارتباط برقرار میکنند و تجهیزات خود را به کمک نانوفلز ارتقا میدهند. اما درست در لحظهای که یک قدم به نابودی گودزیلا مانده، هاروئو به ماهیت اهریمنی آن پی میبرد.
این فیلم چه تفاوتی با فیلمهای علمیتخیلی غربی دارد؟ آبا این تفاوتها در دیگر فیلمهای علمیتخیلی ژاپنی هم وجود دارد؟ به نظر شما، این تفاوتها از کجا ناشی میشود؟ گالاگو معتقد بود رفتار هاروئو با گودزیلا در تناقض با انسانیت است؛ چقدر با او موافقاید؟ به نظر شما، فیلم پایان مناسبی داشت یا اصلاً پایانی داشت؟ اگر شما جای نویسنده بودید، آن را چطور تمام میکردید؟