
فیلمی سینمایی و فانتزی دربارهی به ارث رسیدن عمارتی به پدر و دختری، رفتن آنها به عمارت، مواجه شدن آنها با شبحی زندانی در آینهها، و تلاش برای نجات پسر شبحی
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
فیلم سینمایی و فانتزی گوستر ماجرای دختری است که با پدرش زندگی میکند و مادرش را به تازگی از دست داده است. آنها نامهای دریافت میکنند و مشخص میشود مادرش وارث عمارت بزرگی شده است. آنها به عمارت میروند تا از ماجرا سردربیاورند که با شبح پسری مواجه میشوند و باید مشکل او را حل کنند. در این فیلم مضامینی چون همدلی و دوست داشتن پررنگ شده است. الیزابت هم غصهی مرگ مادر را میخورد هم با مشکلات مالیشان درگیر است و باید به پدرش روحیه بدهد. وقتی پسر شبحی از آنها میخواهد زمان کامل شدن ماه به او کمک کنند با اژدها بجنگد، همگی کمکش میکنند و الیزابت و متئو با وارد شدن به تابلوی جغد جانشان را به خطر میاندازند.
در فیلم موقعیتهای ترسناکی وجود دارد که ممکن است کودکان کوچکتر را بترساند. اوایل فیلم وقتی برق رفته و الیزابت در نور شمع نشسته، صدایی را میشنود که به او میگوید دم در برود. وقتی وارد عمارت میشوند، الیزابت شبحی را در آینه میبیند. آن شبح بارها تلاش میکند با آنها ارتباط برقرار کند. نمایندههای بانک چند بار درِ خانهی آنها میآیند و تهدیدشان میکنند. وقتی متئو و الیزابت وارد تابلوی جغد میشوند، خطرهای زیادی تهدیدشان میکند و در آخر اژدها پسر شبحی را مسموم میکند. روح مادر الیزابت ظاهر میشود و الیزابت باید برای همیشه با او خداحافظی کند. تماشای این فیلم برای کودکان کوچکتر از 8 سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان 8 تا 10 سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که آن را با همراهی والدین تماشا کنند تا در صورت نیاز امکان گفتوگو دربارهی مسائل مختلف فیلم فراهم باشد.
چکیده داستان
الیزابت به تازگی مادرش را از داده است. او و پدرش گرفتار مشکلات مالی زیادی هستند. طوری که حتی برق خانهشان قطع شده است. نامهی مرموزی به دست آنها میرسد. در آن نامه مشخص میشود مادرشان عمارت بزرگی با سیوهفت اتاق را به ارث برده است. الیزابت و پدرش به عمارت میروند و متوجه میشوند یوتو، اژدهای بدجنس، پسر شبحی را به مدت پنجاه سال در آینههای عمارت اسیر کرده است. یوتو وارثهای عمارت را از بین برده و در الماسی اسیر کرده است. او با این کار میخواهد به عمر جاودان برسد. شبی که ماه کامل میشود، با کشتن الیزابت، یعنی آخرین وارث عمارت، یوتو میخواهد به خواستهاش برسد، ولی الیزابت همراه پدرش و متئو و پسر شبحی معماهای زیادی را حل میکنند و با اژدها مواجه میشوند. مادر الیزابت به کمک او میآید و اژدها را در جعبهی چوبی زندانی میکند و پسر شبحی یا همان ویلیام، داییِ الیزابت هم زنده میشود و به عمارت برمیگردد. ویلیام بدهی بانک را میدهد و آنها با همدیگر زندگی میکنند.
فرصتهایی برای گفتگو
به نظرتان اشباح و ارواح واقعی هستند و ممکن است آدمها آنها را ببینند؟
آیا دربارهی موجودی به اسم اژدها اطلاعاتی دارید؟
الیزابت و متئو ماجرای پسر شبحی را به پدرهایشان گفتند. به نظرتان این کار چه کمکی به آنها کرد و اگر مخفیکاری میکردند ممکن بود چه اتفاقهایی برایشان بیفتد؟