
فیلمی انیمیشنی و ابرقهرمانی دربارهی پسری نوجوان که برادرش را از دست داده، تلاش او برای غلبه بر ناامیدی، بازگشتن به زندگی و کامل کردن اختراع برادرش
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
۶ قهرمان بزرگ انیمیشنی کامپیوتری و سهبعدی است. داستان فیلم که برگرفته از کتابی مصور با همین نام است، دربارهی هیرو، پسری نابغه است که در ۱۳ سالگی از دبیرستان فارغالتحصیل شده و علاقهای به رفتن به دانشگاه ندارد. برادر او با نشان دادن اختراع جدید خود که ربات درمانگر بیمکس نام دارد و امکاناتی که در دانشگاه میتواند داشته باشد، هیرو را تشویق به ثبتنام در دانشگاه میکند، ولی با فاجعهای که رخ میدهد، هیرو برادرش را از دست میدهد و همه چیز به هم میریزد. هیرو بعد از مرگ برادرش و با حمایتهای خانواده و دوستانش، یاد میگیرد که چطور خاطرات برادرش را همچنان عزیز بدارد و به زندگی ادامه دهد. احساس تنهایی هیرو، تعلقش به بیمکس و تلاش او برای گذر کردن از سوگ برادر، بهخوبی در فیلم به تصویر کشیده شده است. فیلم، اهمیت بودن کنار خانواده و دوستان در زمان سختی و ناراحتی را یادآور میشود و نشان میدهد هرچند عبور کردن از یک حادثهی تراژیک میتواند بسیار غمانگیز و دشوار باشد، اما با کمک گرفتن از دیگران و تلاش برای تسلط بر خود، شدنی و قابل تحمل است. فیلم همچنین، علم را به گونهای جذاب نشان میدهد و کودکان را به راه انداختن پروژههای علمی تشویق میکند.
فیلم موضوعات و صحنههای ترسناک و خشن متعددی دارد؛ از جمله این که برادر هیرو در یک حادثهی آتشسوزی برای نجات استادش جان خود را از دست داده است. صحنههای تعقیب و گریز دلهرهآور بین ریزرباتها و هیرو نیز در فیلم زیاد است و در صحنهای هیرو بیمکس را تبدیل به ربات نابودگر میکند. فضای کلی فیلم و مسائل طرحشده در آن هم بیشتر در جهان کودکان بزرگتر و نوجوانان قابل ارتباط است. تماشای این فیلم برای کودکان زیر ۹ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان ۹ تا ۱۱ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که فیلم را با حضور والدین تماشا کنند تا علاوه بر احساس امنیت، فرصت داشته باشند در مورد موضوعات مطرحشده در فیلم با هم گفتوگو کنند.
چکیده داستان
داستان دربارهی پسر ۱۴ سالهی نابغهای به نام هیرو هامادا است که ترجیح میدهد بیشتر وقتش را در مبارزه با رباتها سپری کند تا این که به مدرسه برود. روزی برادر بزرگترش، تاداشی، عجایب آزمایشگاه رباتیک دانشگاهش را به او نشان میدهد. هیرو در تلاش برای پذیرفته شدن در آن پروژه، میکروباتی درست میکند که میتوان با تلهپاتی آن را کنترل کرد. اما زمانی که هیرو و تاداشی میخواهند این موفقیت را جشن بگیرند، یک آتشسوزی در سالن نمایشگاه روی میدهد که باعث مرگ تاداشی میشود. یک ربات بادکنکی به نام بیمکس که یک «همراه سلامتی شخصی» است و برای کمک به بهبود مردم طراحی شده، تنها چیزی است که از برادرش به یادگار مانده است.
فرصتهایی برای گفتگو
آیا به نظر شما تجربههای هیرو و دوستانش واقعی به نظر میرسند؟ کدام یک از تجربههای آنها برای شما واقعیتر بودند؟
به نظرتان چرا هیرو نسبت به بیمکس احساس وابستگی میکرد؟
هیرو چگونه توانست به غمِ از دست دادن برادرش غلبه کند و به زندگی برگردد؟