
سریالی انیمه و عاشقانه دربارهی یک پسر پیانیست و عشق او به دختری نزدیک به مرگ و نقش دختر در روح بخشیدن به زندگی پسر، حتی بعد از مرگش
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
این سریال انیمه که با اقتباس از مجموعه کتابهای کمیکی با همین نام، اثر نائوشی آراکاوا ساخته شده، دربارهی پسری نوجوان و پیانیست به نام کوزِی است که بعد از مرگ مادرش، نوازندگی را کنار گذاشته است. مادر کوزِی از کودکی او را تحت فشار میگذاشته تا پیانو یاد بگیرد و وقتی اشتباهی از او سر میزده یا از نظر مادر، به اندازهی کافی تلاش نمیکرده، او را به شدت تنبیه میکرده است. حالا کوزِی نمیداند که اصلا به نواختن پیانو علاقهای دارد یا نه. او موقع نواختن دچار حالتی عصبی میشود و صدای نتهایش را نمیشنود. آشنایی با دختری جسور و پرانرژی به نام کائوری به کوزِی کمک میکند تا احساس واقعیاش نسبت به پیانو را پیدا کند و به تدریج، خودش را از زیر سایهی سنگین مادرش بیرون بکشد. کائوری با وجود اینکه بیماری وخیمی دارد و هر لحظه ممکن است بمیرد، روحیهای قوی و انگیزهای بالا برای زندگی دارد. او به کوزِی کمک میکند تا به نوزاندگی به چشم وظیفه نگاه نکند و با احساساش پیانو بزند. کائوری به کوزِی نشان میدهد که ویژگیهایی منحصربهفرد و شخصیتی مستقل از مادرش دارد و میتواند به نوازندگی هم بدون در نظر گرفتن قضاوت مادرش نگاه کند. سریال در قالب داستانی دربارهی یک پسر نوازنده، به ماجراهای عاشقانهی پرشور چند نوجوان میپردازد و تبوتاب آنها در کنار یکدیگر را بهخوبی نشان میدهد.
سریال موقعیتهای ترسناک و خشنی دارد که ممکن است برای کوچکترها آزاردهنده باشند. مادر کوزِی او را در کودکی مورد آزار و اذیت قرار میداده تا پیانیست شود. او کوزِی را کتک میزده و سر او داد و فریاد میکرده است. مادر بعد از بیماری سختی مرده و کوزِی بارها خاطراتش از او را مرور میکند. کائوری هم بیماری لاعلاجی دارد که قدرت عضلاتش را تحلیل میبرد و بعد از مدتی بستری در بیمارستان و انجام یک جراحی میمیرد. فضای سریال کاملا نوجوانانه است و بخش عمدهی گفتگوهای بین شخصیتها دربارهی جنس مخالف، عاشق شدن، حسادت، رقابت و سایر موضوعاتِ پیرامون روابط دختر و پسر است. شخصیتها از کلمات و عبارات توهینآمیز بسیاری هم استفاده میکنند. تماشای این سریال برای کودکان کوچکتر از ۱۲ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان و نوجوانان ۱۲ تا ۱۴ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که آن را با همراهی بزرگترها تماشا کنند تا هم احساس امنیت کنند و هم فرصت داشته یاشند در صورت نیاز با هم گفتگو کنند.
چکیده داستان
کوزِی پسری چهاردهساله است که از کودکی، با پافشاری مادرش پیانو مینواخته، ولی بعد از مرگ مادرش از نوازندگی دست کشیده است. او طی یک اتفاق با دختری ویولوننواز به نام کائوری آشنا میشود که از کوزِی میخواهد در مراسم مدرسه با او همنوازی کند. کوزِی سعی دارد پیشنهاد او را رد کند، چون دیگر در خودش توان نوازندگی نمیبیند، ولی کائوری با سماجت او را به همنوازی ترغیب میکند. کوزِی از همان دیدار اول، جذب کائوری میشود. آنها برای تمرین و اجرای موسیقی با هم دیدار میکنند و کوزِی روزبهروز بیشتر به او دل میبندد. یکی از روزهایی که آنها باید در مسابقهای همنوازی کنند، کائوری به اجرا نمیرسد و بعدا معلوم میشود که به خاطر از حال رفتن و زمین خوردن به بیمارستان منتقل شده است. کائوری بعد از بهبودی، برای کوزِی تعریف میکند که از بچگی بیمار بوده و باید هرازگاهی در بیمارستان بستری شود. او تصمیم میگیرد به خاطر اینکه یک بار دیگر با کوزِی روی صحنه برود، به یک جراحی سخت تن بدهد. کائوری از این جراحی جان سالم به در نمیبرد و نامهای برای کوزِی به جا میگذارد. او در این نامه عشقاش به کوزِی را ابراز میکند و برای او تعریف میکند که از پنجسالگی شیفتهی نوازندگی او بوده و به خاطر رؤیای همنوازی با او، ویولون زدن را یاد گرفته است. او همچنین اعتراف میکند که میدانسته بیماریاش رو به وخامت است و به زودی خواهد مرد، ولی چیزی به کوزِی نگفته تا بتواند به او نزدیک شود.
فرصتهایی برای گفتگو
به نظرتان چه چیزی در کائوری به کوزِی کمک کرد تا دوباره پیانو بنوازد؟ با وجود اینکه کائوری، کوزِی را به یاد مادرش میانداخت، چه تفاوتی با مادر کوزِی داشت؟
فکر میکنید چه چیزی در کوزِی برای کائوری جذاب بود؟ اگر کوزِی تصمیم میگرفت دیگر پیانو نزند، باز هم کائوری او را دوست داشت؟
به نظر شما سوباکی چه احساسی نسبت به کوزِی داشت؟ فکر میکنید رابطهی کوزِی و سوباکی بعد از مرگ کائوری تغییر میکند؟ در موقعیتهایی که احساس دو نفر نسبت به یکدیگر، با هم متفاوت است، چه کار میتوانند بکنند؟ کدام طرف، بیشتر ممکن است اذیت شود؟