
سریالی معمایی دربارهی چهار دوست و تلاششان برای شکست جادوگری بدجنس و آزاد کردن بچههای زندانی، همراه با مضامینی چون مشارکت جمعی و دوستی
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
سریال شوالیههای کاستلکوروو ماجرای چهار دوست است که باید با حل کردن معماهای زیادی بچههایی را پیدا کنند که جادوگری آنها را دزدیده است. آنها باید با ترسهایشان روبهرو شوند تا بتوانند با جادوگر بجنگند. این فیلم تأکید زیادی بر دوستی، همدلی و مشارکت دارد. بچهها یاد میگیرند با گذشت و همکاری میتوانند هر مرحله را پشت سر بگذارند. آنها باید بر ترسهایشان غلبه کنند. زمانی که وارد قلعهای در ناکجاآباد میشوند، جادوگر آنها را با چیزهایی که دوست دارند، وسوسه میکند، ولی بچهها متوجه میشوند نباید گول او را بخورند وگرنه تا ابد در آن قلعه گرفتار میشوند.
در این فیلم موقعیتهای ترسناک و پررمزورازی وجود دارد. بچهها باید با جادوگری قدرتمند مبارزه کنند. سر راه آنها اتفاقهای عجیب و گاهی ترسناکی قرار میگیرد. آنها باید وارد دنیای جادوگر شوند و برادر بتا را همراه با بچههای دیگر نجات دهند. گاهی یک اتفاق بارها برای آنها رخ میدهد، گاهی باید در تاریکی مطلق مسیرشان را پیدا کنند، گاهی مار و خزندههای دیگر سمت آنها میآید و گاهی با درختهای سخنگو مواجه میشوند. بین جولیا و زینو علاقهای به وجود میآید. این سریال تا زمان نوشتن این بررسی دوبله نشده است.
چکیده داستان
جولیا و ریکاردو خواهر و برادری هستند که برای مدتی باید پیش عمهشان در دهکدهای به اسم کاستلکوروو زندگی کنند. آنها با دختر و پسری از اهالی آن روستا به اسمهای بتا و متئو دوست میشوند. زمانی که جولیا خواب و بیدار است، پسر جوانی را میبیند که از او میخواهد کمکش کند. او ماجرا را با دوستهایش درمیان میگذارد. همان شب همهی آنها آن پسر را میبینند و متوجه میشوند او برادر بتا است که جادوگری به اسم استریا او را دزدیده و خاطرهاش را از ذهن همه پاک کرده است. آنها دری پشت کتابخانه پیدا میکنند و متوجه میشوند راه رد شدن از آن در و پیدا کردن برادر بتا و بچههای دیگری که دزدیده شدهاند، پیدا کردن دو تا کلید است. ماجراجویی آنها شروع میشود. آنها کلیدها را پیدا میکنند، از در میگذرند و بچهها را نجات میدهند.
فرصتهایی برای گفتگو
فکر میکنید مهمترین پیام این سریال چه بود؟
به نظرتان کدام یکی از معماهای سریال جالبتر بود؟
شخصیتهای سریال از اول تا آخر چه تغییرهایی کردند؟