
سریالی انیمیشنی و ماجراجویانه دربارهی خرسی عروسکی و دوستانش، بدشانسیهای آنها در شهربازی و حل کردن مسائل با خونسردی
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
سریال استاپموشن ماجراجوییهای ریلاکوما در شهربازی، که در ادامهی سریال ریلاکوما و کائورو ساخته شده، دربارهی شخصیت ریلاکوماست که خرس عروسکی خونسرد و آرامی است. او با بقیهی دوستانش به شهربازی میرود و قصد دارد با بلیتهایی که برنده شده، از وسایل مختلف آنجا استفاده کند، ولی اتفاقات آنطور که او انتظار دارد پیش نمیروند. ریلاکوما هیکل بزرگی دارد و نمیتواند همراه بقیه سوار خیلی از وسایل بازی شود. او از دوستانش جدا میشود و با دختربچهای آشنا میشود که او هم به خاطر علاقهی زیاد به بازی کامپیوتری، از والدینش جدا شده و در حال بازی با تبلت است. آرامش ریلاکوما و اینکه بازی کردن دختربچه را قضاوت منفی نمیکند، باعث شکلگیری اعتماد و دوستی بین آنها میشود. دختربچه هم بزرگ بودن ریلاکوما را مسخره نمیکند. آنها در کنار هم اوقات خوشی را سپری میکنند و بعد از پیدا کردن بقیه، هم ریلاکوما و هم دختربچه با حال بهتری به گردش در کنار خانواده و دوستانشان ادامه میدهند. با وجود اینکه اتفاقات غیرمنتظرهی مختلفی پیش میآید که باعث میشود برنامهریزی همه به هم بریزد، آنها از رفتن به شهربازی لذت میبرند و موقعیتهایی که به طور معمول برای افراد، تنش و ناراحتی درست میکنند، به خاطر خونسردی شخصیتها به آرامی حل و فصل میشوند.
گم شدن ریلاکوما و دختربچه ممکن است برای کوچکترها ناخوشایند باشد. در جنگل شهربازی، تعدادی دایناسور و تمساح عروسکی خیلی بزرگ هست که بچهها را میترسانند. والدین باید توجه داشته باشند که سریال به صورت ادامهدار ساخته شده و هر قسمت در موقعیتی به پایان میرسد که مخاطب را در انتظار قسمت بعدی میگذارد. این موضوع ممکن است باعث شود کودکان بخواهند همهی قسمتها را پشت سر هم تماشا کنند. روند اتفاقات هم آهسته است و احتمالا برای کوچکترها خستهکننده باشد. همچنین، این سریال در ادامهی سری قبل ساخته شده که ریلاکوما و کائورو نام دارد، در حالی که سری قبل مناسب کودکان نیست. تماشای این سریال برای کودکان کوچکتر از 8 سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان 8 تا 10 سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که آن را با همراهی بزرگترها تماشا کنند تا هم احساس امنیت کنند و هم فرصت داشته باشند در صورت نیاز با هم گفتوگو کنند.
چکیده داستان
خرسی عروسکی به نام ریلاکوما، چند بلیت شهربازی برنده شده و میخواهد قبل از تعطیل شدن شهربازی به آنجا برود. او همراه با دوستانش، دختر جوانی به نام کائورو، خرسی به نام کوریلاکوما، پسربچهای به نام توکیو و یک جوجهی عروسکی به شهربازی میرود. موقع رسیدن، کائورو متوجه میشود کیفش را در اتوبوس جا گذاشته است. او و کوریلاکوما در ایستگاه اتوبوس منتظر میمانند تا کیف را پس بگیرند و ریلاکوما و بقیه وارد شهربازی میشوند. ریلاکوما که به خاطر جثهی بزرگش نمیتواند خیلی از وسایل بازی را سوار شود، حوصلهاش سر میرود و از جوجه و توکیو جدا میشود. او با دختربچهای آشنا میشود که یک گیمر حرفهای است. او هم از مادر و پدرش جدا شده و مشغول بازی با تبلت است. از طرف دیگر، جوجه و توکیو به دنبال ریلاکوما میگردند و کائورو و کوریلاکوما هم که کیف را تحویل گرفتهاند، به دنبال بقیه میگردند. برنامههای آنها در شهربازی طبق نقشه پیش نمیرود، ولی درنهایت به آنها خوش میگذرد.
فرصتهایی برای گفتگو
به نظرتان ریلاکوما نسبت به هیکل بزرگ خودش چه احساسی داشت؟ وقتی یکی به او گفت «گنده» یا وقتی نمیتوانست سوار وسیلههای بازی شود چه احساسی پیدا کرد؟
فکر میکنید چرا دختربچه در شهربازی با تبلتش بازی میکرد؟ چه چیزی باعث شد در پایان سریال، با وسایل شهربازی بازی کند؟
والدین دختربچه نسبت به بازی کامپیوتری او چه احساسی داشتند؟ به نظر شما چرا احساس آنها در پایان سریال تغییر کرد؟