
انیمهای سریالی و درام دربارهی جوانی خوشنویس و شخصیت آسیبپذیر او در مقابل نقدشدن، تجربهی او در زندگی دور از خانه و شناخت بهتر از خود و مسیر هنری
سنجهها
آنچه والدین باید بدانند
این انیمهی سریالی که برگرفته از مانگایی به همین نام، نوشتهی ساتسوکی یوشینو است و در فارسی، نبض رویش نام گرفته، داستان پسری جوان به نام سیشو هاندا است که خوشنویسی میکند و میخواهد در نمایشگاه خوشنویسی توکیو نفر اول شود اما در مواجهه با نقدی که از مدیر نمایشگاه میشنود، از کوره در میرود و به صورت او مشت میزند. پدر هاندا او را به جزیرهای میفرستد تا در سکوت و آرامش به رفتارش و مسیر هنریاش فکر کند. او که همیشه در شهر زندگی کرده با فضای زندگی در جزیره که جایی شبیه به روستاست، غریبه است و از رفتار اهالی جزیره معذب و ناراحت میشود. هاندا ابتدا سعی میکند اهالی، بهخصوص بچهها را که میخواهند از او خوشنویسی یاد بگیرند، از خود دور کند ولی بهتدریج متوجه میشود که زندگی در جزیره به او کمک کرده که به سبکی منحصر به خودش در خوشنویسی برسد. او میفهمد که موفقیت در هنر با گوشهنشینی و دوری کردن از دیگران به دست نمیآید و در ارتباط خوب و مسئولانه نسبت به آدمهاست که میتواند احساس بهتری نسبت به خودش و هنرش داشته باشد.
هاندا در نمایشگاه خوشنویسی کنترلش را از دست میدهد و به استاد پیری که از او نقد کرده، مشت میزند. او وقتی عصبانی میشود با دیگران تند و خشن رفتار میکند و سر آنها فریاد میکشد. فضای کلی سریال و تجربهها و دغدغههای هاندا، بیشتر از آنکه به دنیای کودکان ارتباط داشته باشد، برای نوجوانان همذاتپندارانه و معنادار است. دختربچهای در یک کتاب تصویری، تصویر دو پسر را میبیند که در حال بوسیدن یکدیگرند. او بعداً به اشتباه تصور میکند هاندا و دوستش در حال بوسیدناند ولی متوجه اشتباهش میشود؛ این صحنهها در نسخهای که از شبکهی نهال پخش شده حذف شدهاند. تماشای این سریال برای کودکان زیر ۱۱ سال پیشنهاد نمیشود. برای کودکان و نوجوانان ۱۱ تا ۱۳ سال هم در صورتی پیشنهاد میشود که آن را با همراهی والدین تماشا کنند تا در صورت نیاز فرصت داشته باشند با هم گفتگو کنند.
چکیده داستان
سیشو هاندا پسر جوان خوشنویسی است که در توکیو زندگی میکند. او بعد از اینکه در یک نمایشگاه خوشنویسی مورد نقد مدیر نمایشگاه قرار میگیرد، به صورت او مشت میزند و از طرف پدرش بهعنوان تنبیه، به جزیرهای تبعید میشود. او قرار است در جزیره خلوت کند و به ادامهی مسیر خوشنویسیاش فکر کند و سبک منحصر به خودش را پیدا کند اما زندگی در جزیره برای او که پسری شهر است، ابتدا کمی سخت است. مردم جزیره سرزده به خانهی او میآیند، بچهها مدام او را دوره میکنند و حواسش را پرت میکنند، در خانهی او بازی و جستوخیز میکنند و از او میخواهند به آنها خوشنویسی یاد بدهد. هاندا به تدریج با سبک زندگی در جزیره کنار میآید و از روابط با اهالی، بهخصوص از ارتباط با کودکان الهام میگیرد و در کار خوشنویسیاش به سبکی شخصی میرسد.
فرصتهایی برای گفتگو
به نظرتان هاندا چه ویژگیهای شخصیتی مثبت و منفیای داشت؟ فکر میکنید چرا از نقد شدن یا تمسخر وحشت داشت؟ شما تجربهای مشابه او داشتهاید؟
برایتان روشن بود که چرا هاندا نسبت به رفتار اطرافیانش این قدر حساس بود؟ به نظرتان سریال به این موضوع به روشنی پرداخته بود؟
فکر میکنید چه چیزی در جزیره به هاندا کمک کرد متوجه اشتباهش شود و بتواند از استادش عذرخواهی کند؟ چه چیزی به او کمک کرد تا در خوشنویسی به رضایت از خود برسد؟